part 44

405 100 50
                                    

ووت و کامنت یادتون نره کیوتی ها.

چند ساعتی بود که مدام داشت راه میرفت انگار به حاشیه ی شهر رسیده بود، ساعت هم از نیمه شب گذشته بود. تصمیم گرفت برگرده و از فروشگاه کنار هتل یه چیزی بگیره تا لااقل از گشنگی تلف نشن. پی غرغرای اتریسم به تنش مالیده بود.

یکم که رفت متوجه شد همون جاییه که ۵ دقیقه پیش بود و چیزی که ازش می ترسید سرش اومده بود.

~وانگ ییبو تو گم شدی~

نفسشو عصبی بیرون داد و بعد از ۱۵ دقیقه پیاده روی بی فایده از خشم منفجر شد. تلفنشو برداشت و شمارشو گرفت.

+ کدوم گوری موندی پس رفتی غذا بپزی یا بخری؟

_ خفه شو فقط خفه شو بخاطر تو گم شدم بخاطر اینکه مثل بچه ها نمیتونی گرسنگی رو تحمل کنی

چند دقیقه بعد هر دوشون تو شک بودن و در سکوت گذاشت، اما حالتی که باهاش به خودشون اومدن کاملا متفاوت بود ییبوی متاسف و متعجب و اتریسی که قصد کشتن ییبو رو داشت.

+ فقط دعا کن دستم بهت نرسه پسره ی احمق خونت حلاله ییبو میکشمت همون بهتر که گم شدی دیگه برنگرد..‌.نه نه برگرد تا بهت حالی کنم خفه شدن چجوریه....

_ مع...معذرت میخوام....

صدای نفسای سنگین اتریس برای کنترل خشمش از پشت گوشی میومد، ییبو با کف دستش به پیشونیش کوبید.

_ واقعا معذرت میخوام.......ببخشید خب میدونی چند ساعته دارم اینور اونور میکنم تا غذا پیدا کنم منم گشنمه و خستم متاسفم از دهنم پرید

اتریس بدون اینکه چیزی بگه گوشی رو قطع کرد. ییبو دوبار محکم به پیشونیش کوبید بعد دستشو توی موهاش برد.

_ احمق اون چه حرفایی بود زدی

اما کم کم لبخند شیطانی ای رو لباش نشست و به خنده تبدیل شد.

_ ولی حقش بودا...منو میخواستی رو کاناپه بخوابونی نه؟

بعد شروع کرد به بلند بلند خندیدن .گوشیش لرزید و پیامی از طرف اتریس اومد .

+ من واقعا نمیدونم ایان توی تو چی دیده ولی من فقط یه احمق بی فکر میبینم....یه تاکسی پیدا کن اسم هتلو بگو میارنت باورم نمیشه همینم به ذهنت نرسیده....اصلا حوصله شنیدن غر غرای اون سونگیون وراجو بعد از شنیدن خبر گم شدنت ندارم

ییبو هم با اینکه از حرف های اتریس عصبی شده بود ولی همون کاری که گفته بود رو انجام داد و بعد از خریدن یه نایلون پر خوراکی و چند بسته نودل فوری به هتل برگشت.

کلید و فراموش کرده بود بیاره پس در زد اما بعد از چند باری که تلاشش بی نتیجه موند، با همون خستگی رفت و از پذیرش کلید زاپاس و گرفت و برگشت. درو باز کرد و داخل رفت.

ATHERIS (S1)Where stories live. Discover now