part 17

415 110 18
                                    

فردا صبح هرسه تاشون راس ساعت از خواب بیدار شدن و بعد از خوردن صبحونه منتظر اومدن رییس هاشون شدن ولی وقتی خبری ازشون نشد ییبو رو فرستادن تا ببینه کجان. چون سابقه نداشت دیر کنن، اونم درحالیکه انقدر روی دقیق بودن، حساس بودن و به همه راجب این موضوع گیر میدادن.

ییبو درحالیکه از زورگویی گه گه هاش غر میزد به طبقه بالا رفت، اول سمت اتاق خواب اتریس رفت، چون احتمال میداد به خاطر خستگی خواب مونده باشه. ولی وقتی جوابی نگرفت به سمت اتاق کارش رفت و در زد

+ بیا تو

در رو باز کرد و داخل رفت با دیدن کریس و تائو توی اتاق چند لحظه بی حرکت موند. چهره هاشون نشون میداد مدت زمان زیادیه بیدارن و هیچ خواب موندنی در کار نیست. اون ها تمام مدت پیش هم بودن حتی به خودشون زحمت نداده بودن یه اطلاع ساده به اون سه نفر بدن. اتریس کلافه از سکوت ییبو که داشت طولانی میشد گفت:

+ چیشده ییبو؟

_ ما یه ساعت پایین منتظریم

اتریس با چهره بیخیالی نگاش میکرد

+ امروز بیرون عمارت کاری نیست....حتی برای کریس

_ ولی...

+ اعتراضی هست؟ البته من تا جایی که یادمه دیشب موقع شام بهت گفتم ولی انگار حواست خیلی پرت چیزهای مسخره اس که متوجه حرف هایی که بهت میزنم نمیشی

ییبو با حرص لب هاش رو روی هم فشرد، خواست چیزی بگه ولی با یادآوری موضوعی سریع تغییر موضع داد

_ بله حق باشماست متاسفانه من فراموش کردم

با این حرفش اتریس یک ابروشو از روی تعجب بالا داد و بهش نگاه کرد. سابقه نداشت ییبو انقدر راحت در برابرش کوتاه بیاد. ییبو آب دهنشو از استرس قورت داد و توی اون شرایط به ذهنش رسید این چهره اتریس چقدر جذابه. البته که خفه شویی نثار مغز وقت نشناسش کرد.

+ خب؟

_ امم میگم رییس میشه حالا که امروز بیرون عمارت کاری ندارید من برم بیرون؟

+ برای؟

_ از وقتی که اومدم اینجا هیچ جایی نرفتم و همش کار بوده میخوام یکم استراحت کنم و حال و هوام عوض شه

با دیدن نگاه مشکوک اتریس دست هاش رو پشت سرش مشت کرد، توی دلش داشت به تمام کائنات التماس میکرد که اتریس درخواستش رو قبول کنه و سوال بیشتری ازش نپرسه.

+ باشه ولی فقط 2 ساعت

_ چشم ممنونم

قبل از اینکه کوچکترین چیزی باعث تغییر نظر اتریس بشه، سریع از اتاق رفت بیرون و در رو بست.

_ پسرا امروز عمارتیم رییسامون کار دارن

سونگ:این که خیلیم عالیه

ATHERIS (S1)Where stories live. Discover now