ATHERIS (S1)

part 40

ووت و کامنت یادتون نره کیوتی ها.

نمیدونست چه مدت توی حموم و زیر دوش موند تا راضی بشه بیاد بیرون. بعد از بیرون اومدن لباس هاش رو پوشید و حوله کوچیکی روی موهاش انداخت، از در بالکن متوجه بارون نم نمی که میبارید شد.

ناخوداگاه پاهاش به اون سمت هدایتش کردن و وارد بالکن شد، نفس عمیقی کشید و بوی بارون رو به ریه هاش فرستاد. بی حرف به دیوار بالکن تکیه داد و به بارونی که لحظه به لحظه شدت میگرفت خیره شد.

حس میکرد قطره های بارون اشک هایی هستند که خودش برای رهایی ازشون ناتوانه. پس چشم هاش رو بست و اجازه داد صدای بارون کمی روح آزردشو آروم کنه.

تمام شب رو به خاطر افکار مختلف نتونست بخوابه و حالا نزدیک ساعت 9 صبح با چشم هایی به خون نشسته توی آیینه نگاه میکرد و دنبال راهی برای پنهان کردن کبودی ها بود. چون از بدشانسیش، امروز هوا اونقدر سرد نبود که بخواد لباس یقه اسکی بپوشه و با این کار فقط شک بقیه رو برانگیخته میکرد.

توی کشوش رو گشت و چشمش به کرم پودری خورد که خودشم دلیل اونجا بودنش رو به خاطر نمیورد. از توی کشو درش آورد و مشغول پوشوندن کبودی ها شد، تقریبا کارش تموم شده بود که در به شدت باز شد و پشت بندش صدای ییبو به گوشش رسید.

_ رییس کاری پیش اومده باید....

برای لحظه ای ساکت شد و با شَک و چشم های ریز به قسمت هایی از بدن نیمه برهنه اتریس که کبودیش به سختی معلوم نگاه کرد و بعد چشمش به کبودی نیمه واضح گردنش که مشغول پوشوندنش بود خورد.

_ من میرم کارتون تموم شد برمیگردم

و سریع از اتاق بیرون رفت و در رو بست. نمیتونست چیزی که دیده رو باور کنه. میدونست اتریس شب گذشته پیش اریک بوده و آخرای شب برگشته ولی به دستور تائو کسی سراغش نرفته بود.

اما درک نمیکرد چرا بدنش باید کبود باشه، با چیزی که به ذهنش رسید چشم هاش گرد شد و شوکه دستشو روی دهنش گذاشت. یعنی اتریس برای یه معامله حاضر بود با کسی بخوابه؟ لحظه ای خشم و تنفر تمام وجودش رو گرفت.

حالا پشیمونی هاش از لو دادن معامله و محوله هاشون رنگ باخته بود و مصمم تر بود که هرچه زودتر کارشون رو تموم کنه. باورش نمیشد بتونن انقدر کثیف باشن که دست به همچین کارهایی بزنن.

اتریس با چهره ای بی حس از اتاق بیرون اومد و نگاهش کرد

+ چیشده؟

ییبو به سمتش برگشت ولی با دیدن چشم های به خون نشسته و چهره کمی رنگ پریدش مکث کرد.