part 7

551 133 9
                                    

ژان تازه وارد اتاقش شده بود که صدای در رو شنید

+ بیا تو

تائو در رو باز کرد و وارد شد

_ با من کار داشتی؟

ژان لبه میز تکیه داد و رو به تائو گفت:

+ آره بشین

_ دیدیشون؟

+ آره راجب همین میخواستم بگم

تائو با خنده پرسید

_ رو اعصابتن؟

+ پس خبرداشتی؟

_ نه دیروز که دیدمشون حدس میزدم عصبیت کنن

+ مطمئن باش اگه به قدرت انتخاب کریس و مهارت های ایان اعتماد نداشتم همین الان مینداختمشون بیرون

_ منم اطمینان دارم و فکر میکنم به درد میخورن

+ نگاه های اون پسره ییبو اذیتم میکنه.....حس بدی ازشون میگیرم

_ تو فقط از اینکه انقدر سرد و گستاخ عصبی ای

+ منظورت چیه؟

_ اولین فرد شبیه به تو توی این عمارت

+ هی تائو نکنه فکر کردی ترسیدم؟

_ نه منظورم این نبود ولی خب بعد از مدت ها کسی اومده که میتونه به چالش بکشتت من که واسش هیجان دارم

ژان چشم غره ای به تائو که با خنده نگاهش میکرد رفت

+ اون سونگیونم که...

با این حرف ژان تائو بلند خندید

_ دقیقا از اون تیپ آدم هایی که تو بدت میاد....کریس واقعا افراد عالی ای رو انتخاب کرده

+ پس قصد داشتید اذیتم کنید؟

_ نه باور کن حتما کریس دلیلی داره

+ به هرحال بگو جلو من مسخره بازی در نیاره یه وقت دید یه گلوله تو مغزش خالی کردم

_ باشه باشه فکر کنم از لوهان بیشتر از همه خوشت اومده

+ معقول، محتاط و آروم. درسته خوشم اومد ولی خب مهارت هاشونم شرطه، برای تمرین بهشون گفتم ولی ساعت و مکانشم بگو به بچه ها هم اطلاع بده خودم میام ولی نمیخوام اون سه تا چیزی بدونن

_ باشه نگرانش نباش....راستی ندیدم کریس بیاد پیشت صبح زود رفت.....بازم بحث کردید؟

+ یه چیزی گفت عصبی شدم تند حرف زدم دلخور شده ازم

_ ما فقط نگرانتیم ژان

+ صحبت راجب ایان بود من میخوام ازش محافظت کنم تائو شماها دلیلش رو خوب میدونید و انتظار دارم درکم کنید

تائو سر تکون داد

_ میفهمیم....نگران نباش باهاش حرف میزنم

ژان لبخند محوی زد

ATHERIS (S1)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora