چند ساعتی با بیخبری از ژان و انتظار برای کریس گذشت، تا بلاخره کریس به عمارت رسید. تائو سریع جلو رفت
تائو: چرا انقدر دیر کردی گه؟
کریس: مگه نگفتم پیشش بمون
تائو: رفتم پیشش ولی باز داشت خودشو با سیگار خفه میکرد بعدم که از اتاق انداختم بیرون
کریس کلافه دستی تو موهاش کشید به سمت اتاق ژان رفت و چند بار به در کوبید
+ تائو گفتم حوصله ندارم
انتظار داشت بازم تائو غر بزنه ولی به جای صدای تائو، صدای بم و عمیق کریس تو گوشش پیچید
کریس: منم ژان درو باز کن
ناچار از جاش بلند شد و در رو باز کرد. به محض باز شدن در تائو خودش رو توی اتاق انداخت و دست به سینه و با اخم بهش خیره شد، کریس هم داخل اومد و درو بست.
نگاهی به سر و وضع بهم ریخته ژان و موهای خیسش انداخت. میدونست الان حرف زدن باهاش فایده ای نداره و خودش تا فردا آروم میشه پس ترجیح داد به جای سرزنش کردنش کنارش باشه.
حوله رو برداشت و مجبور به نشستنش کرد و خودش مشغول خشک کردن موهاش شد
کریس: اشکال نداره دی دی ما کنارتیم تا اخرش...تنهات نمیذاریم
ژان با این حرف کریس چشماشو روهم فشار داد و حرفی نزد و بعد از اون گرمای دست تائو رو که دور شونه هاش پیچید رو حس کرد. از اعماق وجود خوشحال بود که اون ها رو کنارش داره، نمیدونست اگر اون ها کنارش نبودن تا کی میتونست قوی باشه و دووم بیاره.
******
فردا صبح همه سر میز حاضر و مشغول صبحونه خوردن بودن، اما چیزی که عجیب بود حضور اتریس سر میز بود. چون همه افراد عمارت میدونستن اون جز قهوه صبح گاهیش برای وعده ی صبحانه هیچی نمیخوره ولی الان کنارشون نشسته ولی این باعث نمیشد حرفی بزنن یا توی چهرشون چیزی نشون بدن.
کریس درحالی که از جاش بلند میشد سکوت رو شکست
+ لوهان یک ساعت دیگه تو پارکینگ کنار ماشینم منتظرم....دیر نکنی
و بدون هیچ حرفی رفت. لوهان همونطور دستش به نون تستی بود که نصفش توی دهنش بود رفتنش رو نگاه میکرد و توی دلش بابت این لحن مزخرفش غر میزد
تائو برای اینکه جو رو از اون حالت دربیاره گفت:
+ هی سونگ زود باش که کلی کار داریم
و پشت بند حرفش از جاش بلند و سونگ هم بی معتلی دنبالش رفت.
ییبو نگاه منتظری به اتریس انداخت تا ببینه برنامشون برای امروز چیه. اتریس درحالیکه قهوشو جرعه جرعه میخورد زیر چشمی نگاش کرد
![](https://img.wattpad.com/cover/300703468-288-k47193.jpg)
أنت تقرأ
ATHERIS (S1)
حركة (أكشن)عنوان: اتــــریس کاپل: ییژان (ییبو تاپ) ژانر: پلیسی - اکشـن - مافیا - هیجانی نویسندگان: ꜰᴀᴛ و ꜱʜɪᴀ افسر جوانی که ماموریت داره با نفوذ به باند آتش سرخ، اون رو متلاشی کنه اما چی میشه اگه همه چیز اونطوری که فکر میکنه پیش نره؟ اگه درست لحظه ای که میت...