part 14

640 144 30
                                    

حدود سه روز از ماجرای کلاب گذشته بود. مدت زیادی از برگشتشون به عمارت نمیگذشت که برای شام پایین رفتن. وقتی مشغول غذا خوردن بودن چیزی توجه لوهان رو جلب کرد و آروم به ییبو و سونگیون که دو طرفش نشسته بودن گفت:

لو: پسرا....ایان و دیلان نیستن......شما میدونید کجان؟

با این حرف توجه هردوشون بهش جلب شد

_ من که ندیدم اتریس دستوری بهشون داده باشه و از همه مهم تر سابقه نداشته این موقع توی عمارت نباشن

سونگ: آره منم ندیدم تائو چیزی بهشون بگه

لوهانم سرشو تکون داد

لو: پیش کریس هم نبودن تماسی هم ازشون نداشته

سونگیون نگاهی به جایی که کریس و تائو و ژان ایستاده بودن انداخت

سونگ: پسرا انگار هیچکس خبر نداره نگاه کنید

و بعد به جایی که ایستاده بودن اشاره کرد. هر سه تاشون از جاشون بلند شدن و جلو رفتن. ییبو پرسید

_ اتفاقی افتاده؟

ژان نگاهی بهشون انداخت

+ شما ایان و دیلان رو ندیدید؟

لوهان در جواب سوال ژان گفت:

لو: راستش رو بخواید ماهم داشتیم فکر میکردیم که چرا نیستن

ژان سمت کریس برگشت

+ مطمئنی کاری بهشون نسپردید؟ یا حتی حرفی نزدید؟

کریس: آره مطمئنیم

ژان گوشی خودش رو درآورد و شماره ایان رو گرفت

+ بوق میخوره ولی جواب نمیده

ییبو نگاهی به چشم های نگران ژان که سعی میکرد پنهانشون کنه انداخت و علامت سوال توی ذهنش راجب رابطه بینشون پررنگ تر شد. البته خب لوهان و سونگیون هم متوجه شده بودن.

+ فایده نداره تائو از طریق ردیاب گوشیاشون ببین میتونی پیداشون کنی. بریم اتاق من

تائو: اوکی

با اشاره ژان همه به طرف اتاقش رفتن و تائو و سونگیون مشغول پیدا کردن موقعیتشون از طریق گوشی هاشون شدن. چند دقیقه توی سکوت عذاب آوری طی شد و حرف سونگیون سکوت رو شکست

سونگ: پیداشون کردیم.....پیش هم دیگن....موقعیتشون رو برای گوشیتون فرستادم

+ خوبه....کریس، ییبو و لو با من بیاید و شما دوتا دوربین های تمام اون اطراف رو هک کنید میخوام ببینم اونجا چه خبره

هرچهارتاشون سریع بیرون رفتن با دستور ژان با دو ماشین به سمت موقعیتی که سونگیون فرستاده بود راه افتادن. به محض رسیدن به اون مکان ژان از ماشین پیاده شد و نگاهی دیگه به گوشیش انداخت.

ATHERIS (S1)Waar verhalen tot leven komen. Ontdek het nu