part 32

385 99 50
                                    

ووت و کامنت یادتون نره کیوتی ها.

به دستور اتریس که میخواست تنها باشه هیچکس وارد اتاق نشد و فقط دیلان برای معاینه دوباره، مدتی کوتاهی پیشش رفت و بعد از بیرون اومدن از اتاق در رو بست.

سرش رو آورد بالا که سونگیون که با نگاه خبیثی بهش نگاه میکرد رو به رو شد و باعث شد قدمی عقب بره.

دیلان: ترسیدم......چیشده سونگ چرا اینطوری نگام میکنی؟

سونگ: کار خاصی داری؟

+ کار خاصی؟ نه ندارم چطور مگه؟ چیزی شده؟

_ نه باهام بیا

+ کجا؟

_ بیا دیگه همه بی کاریم میخوایم یکم حرف بزنیم فضای داخل هم خفه اس توی محوطه نشستیم یکم از این جو و فضا فاصله بگیریم

دیلان سری تکون داد و همراه سونگیون رفت. خودش هم بدش نمیومد یکم از این فضای پر تنش فاصله بگیره و خستگیش در بره.

توی محوطه ییبو و لوهان روی نیمکتی نشسته بودن و مشغول حرف زدن بودن، سونگیون و دیلان هم بهشون ملحق شدن و روی نیمکت رو به روییشون نشستن.

با نشستنشون توجه لوهان و ییبو بهشون جلب شد و لوهان با لحن مشتاقی گفت:

لو: اومدید

دیلان با چشم های ریز نگاه مشکوکی بهشون انداخت و گفت:

دیلان: چرا احساس میکنم این جمع فقط برای پرسیدن سوال از من و رفع کنجکاوی جمع شده ؟ و عوض کردن فضا بهونه اس

ییبو سری تکون داد

_ اتریس واقعا آدم های باهوش و دقیقی رو کنار خودش جمع کرده

دیلان: پس فکر کردی چرا تا الان بدون هیچ مشکلی موفق بوده و زبون زد مافیای چین شده؟ اون همه افرادش رو با دقت و بررسی زیاد انتخاب میکنه، حتی افرادی که جایگاه خیلی مهمی ندارن

_ حق باتوعه

دیلان: توی کدوم مورد؟

_ هم دلیل جمع شدنمون هم تعریفت راجب اتریس

دیلان: خب؟ چی میخواید بپرسید؟ من اینجام

ییبو ساکت شد و به سونگیون و لوهان نگاه کرد. سونگیون چشم هاشو توی حدقه چرخوند و به سمت دیلان چرخید.

سونگ: راستش میخواستیم بدونیم تو که هیچ خلافی نداری و یه آدم یا بهتره بگم شهروند عادی هستی توی این باند خلاف چیکار میکنی؟ مجبورت کردن اینجا باشی؟

دیلان متعجب نگاهشون کرد

دیلان: فقط همین؟ چرا زودتر نپرسیدین؟

لوهان با لحن آرومی که مختص خودش بود به حرف اومد.

لو: گفتیم ممکنه ناراحت بشی

ATHERIS (S1)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora