part 41

361 100 77
                                    

ووت و کامنت یادتون نره کیوتی ها.

به محض اینکه وارد عمارت شد کریس جلوش قرار گرفت. قدمی عقب رفت و سوالی نگاهش کرد.

کریس: تنهایی؟

_ آره

+ پس اتریس کجاست؟

_ ازم خواست برسونمش هتل محل اقامت اریک

+ پس چرا نموندی پیشش؟

_ خودش گفت برو....بعد تماس میگیره برم دنبالش

کریس سری تکون داد و از جلوش کنار رفت. ییبو به طبقه بالا رفت و وارد اتاقشون شد. لوهان و سونگیون روی تخت ییبو نشسته بودن و مشغول حرف زدن بودن.

_ سوال اینجاست که خودتون تخت ندارید که روی تخت من نشستید؟

با حرف ییبو توجهشون بهش جلب شد و سونگیون با حالت مسخره ای گفت:

سونگ: سوال اینجاست که چته نیومده پاچه میگیری؟ اتریس جونت چی بهت گفته؟

_ سونگ فقط یک بار دیگه بگی اتریس جونت خودم خونتو میریزم

لوهان بازوی ییبو رو کشید و مجبورش کرد بشینه.

لو: هی آروم پسر چته پس؟ میدونی که شوخی میکنه

_ حوصله ندارم گه

سونگ: چیشده باز؟ خب حرف بزن

_ هیچی

لو: حداقل بگو چیشد با اتریس رفتی

_ بار زودتر از موعد اومده بود که هماهنگ کردیم دو روز بیشتر توی انبار بمونه، ولی کاغذ بازیش طول کشید. بعدش به پیشنهاد من رفتیم ناهار بخوریم

سونگ: ناهار؟

_ آره سونگ ناهار....از صبح خیلی ساکت بود حتی کل کل هم باهام نمیکرد به ناهار عمارتم نمیرسیدیم

قیافه سونگیون جدی شد و خودش رو جلوتر کشید.

سونگ: منظورت چیه؟

_ مثل همیشه نبود اصلا یه جوری بود. بی حس تر از قبل شده بود، باور نمیکنی تمام روز فقط یک بار پوزخند زد. همچین چیزی غیر ممکنه

سونگ: شب قبل اتفاقی افتاده؟

_ نکته همینجاست صبح که رفتم توی اتاقش بدنش کبود بود ولی نه کبودی که از کتک خوردن باشه

لوهان و سونگیون هردوشون با چشمای گرد نگاهش کرد که ییبو ادامه داد.

_ همه رو پوشونده بود ولی خب برای چشمای من معلوم بودن ولی کبودی روی گردنش واضح بود. هنوز تازه داشت سعی میکرد محوش کنه

سونگیون با لحنی که انزجار توش پیدا بود پرسید:

سونگ: یعنی به خاطر معامله حاضر شده باهاش بخوابه؟

ATHERIS (S1)Où les histoires vivent. Découvrez maintenant