درحال التماس به کائنات برای نجات جونشون بودن که صدای کریس رو شنیدن
کریس: ژان بیا موبایلت اینجاست
+ اومدم
ژان مسیری که اومده بود رو برگشت و بدون اینکه متوجه ییبو و لوهان بشه بیرون رفت و در رو بست. هردوشون نفسشون رو با آسودگی بیرون دادن و چند دقیقه منتظر موندن تا از رفتنشون مطمئن بشن و بعد دوباره به سونگیون گفتن دوربین هارو غیرفعال کنه.
بعد به سرعت از اتاق بیرون رفتن و بدون ایجاد سر و صدا به اتاق برگشتن و روی تخت ولو شدن. هنوز بدنشون از استرسی که چند دقیقه قبل تحمل کرده بودن میلرزید و تنفسشون عادی نشده بود.
سونگیون برای هردوشون لیوان آبی ریخت و بهشون داد. بعد از اینکه آب رو خوردن و کمی به خودشون اومدن ییبو به حرف اومد
_ هیچی نبود البته فرصت نکردیم بهتر بگردیم تا شاید گاو صندوق رو پیدا کنیم ...اما واقعا شانس آوردیم
لوهان درحالیکه روی تخت دراز میکشید گفت:
لو: بهتره بخوابیم یه وقت متوجه نشن
هرسه تاشون سر تکون دادن حتی اگه میخواستن هم به خاطر فشاری که تحمل کرده بودن توانایی بیدار موندن، فکر کردن و حرف زدن نداشتن. پس هرسه دراز کشیدن و خیلی زود به خواب رفتن.
******
این اولین ماموریتی بود که داشت اتریس رو به عنوان دستیار همراهی میکرد. از زمانی که وارد باند و توسط اتریس به عنوان دستیار انتخاب شده بود همراهش به ماموریتی نرفته بود چون بهشون اعتماد نداشتن. ولی امروز ظهر بی مقدمه به اون و لوهان گفته بودن که باید همراه اتریس به ماموریت برن و این براشون یک قدم خیلی بزرگ به حساب میومد.
پشت فرمون نشست و منتظر شد تا ژان آدرس رو روی جی پی اس ماشین وارد کنه.
چند لحظه به چهره جدی و خونسردش خیره شد ولی قبل از اینکه ژان متوجه نگاه خیرش بشه راه افتاد. مسیر خارج از شهر بود و بعد از رسیدن به مقصدشون، با یک کارخونه متروکه بزرگ رو به رو شدن.
هردو از ماشین پیاده شدن و کریس هم بعد از پیاده شدن از ماشین خودش اومد پیش اتریس اومد.
+ تعداد افرادشون چند نفره ریس؟
کریس: از چیزی که فکر میکردیم بیشترن
نیشخندی که رو لبای خوش فرمش نشست ییبو رو هم میترسوند
+ مشکلی نیست میریم داخل.....همه آماده باشید با علامت من اسلحه هاتون رو در بیارید ولی کسی حق شلیک نداره فهمیدید؟
با بله یکصدایی که در جوابش حرفش شنید به سمت کارخونه راه افتاد.
ییبو و کریس با فاصله کمی کنارش حرکت میکردن.

ANDA SEDANG MEMBACA
ATHERIS (S1)
Aksiعنوان: اتــــریس کاپل: ییژان (ییبو تاپ) ژانر: پلیسی - اکشـن - مافیا - هیجانی نویسندگان: ꜰᴀᴛ و ꜱʜɪᴀ افسر جوانی که ماموریت داره با نفوذ به باند آتش سرخ، اون رو متلاشی کنه اما چی میشه اگه همه چیز اونطوری که فکر میکنه پیش نره؟ اگه درست لحظه ای که میت...