17

1.4K 183 6
                                    

تهیونگ ایستاد و به جایی که اشاره میشد نگاه کرد، آهی از لباش خارج شد.

_ تو واقعا میخوای اینجا به فاک بری؟

کوک تایید کرد اون جاهای زیادی بوده قبلاً کارهای زیادی انجام داده(کارهای خیلی عجیب ) اما این؟این حتی برای اونم تازگی داشت.
پسر سرشو تکان داد و ناگهان تقلا کرد که ته زمین بزارتش. به سمت تکه گل رفت و روی باسنش افتاد. کوک دست هاشو از بین گل ها برد، قهقهه ای کوچکی زد.

_خشخاش... من خیلی خشخاشو دوست دارم!

رئیس اوباش سرشو تکان داد و چکمه هاشو یکی یکی از پا در آورد.

_کیتی این یک مزرعه تریاکه که متعلق به مافیای دنیای اموات آمریکاییه که مواد مخدرو می سازه و اونو سراسر جهان می فروشه اگر نیمه شب ما رو داخل زمین هاشون پیدا کنن، ما رو 3 فوت زیر خاک دفن خواهند کرد. همین نقطه!

جونگکوک از این اطلاعات یخ کرد، عرق به سرعت روی پیشانیش شکل گرفت.

_خاکمون میکنن؟

کوک با صدای نگرانی از ته پرسید. تهیونگ هومی  زمزمه کرد، پوزخند کوچکی روی لباش نشست و روی زانو نشست و به پسر نزدیک شد.

_دیگه اونقدر جسور نیستیم، نه؟

کوک آب دهانشو قورت داد و نگاهی محتاطانه به اطراف زمین انداخت که حالا بسیار وهم‌آور به نظر می‌رسید و سایه‌های احتمالی در تاریکی کمین کرده بود. هیچ چیز در مقایسه با اولین منظره بهشتی نیست.

_خب شاید باید پلانو عوض کنیم ...

کوک نتونست جمله‌اشو تمام کنه قبل از اینکه به پشت پرتاب بشه و دستی قوی روی سینه‌اش فشار آورد. رئیس اوباش پوزخندی شیطانی زد و خم شد تا روی پسر کوچکتر بچرخد.

_ا اما

جونگکوک در حالی که مچ هاش به سرعت گرفته شد و بالای سرش چسبانده شد و زیر یک دست محکم تحت فشار قرار گرفت،از تقلا ایستاد.وقتی احساس کرد پاهاش باز شده اند، بدن سنگینی بین آنها نشسته بود، قبل از اینکه فاقش به چیزی سفت فشار آورد، لرزید.

_آه کیتی میخواد روی زمین گل به فاک بره؟
و علاوه بر این از چیزایی ک گفتی مطمئنی؟

تهیونگ در حالی که دو آرنجش رو کنار سر پسر گذاشته بود و نزدیک دهان پسر که به سختی نفس می‌کشید گفت : من میتونم هرطور که بخوام ازت استفاده کنم ... تا هر وقت که بخوام؟

جونگکوک زمانی که گانگستر اون حرفهارو به زبان می آورد احساس کرد قلبش به تپش افتاده ته خیلی فریبنده تر از اون میگفت.راستش هنوز خودش هم نمیدونست چرا هرچی اون مرد میگه قبول میکنه چرا جذب آدمی شده که تا الان فقط بهش ضربه زده؟ در کل اون میخواست مرد کار اونو تموم کنه.
به نحوی که در حسرت چیزهای بیشتری نزارتش!
اون از بازی های رئیس انقدر خسته شده بود که که نمیتونست به چیز عاقلانه‌ای فکر کنه.اما حالا که زیر چنگ تهیونگ قرار گرفته بود و به تاریک‌ترین چشمها زل زده بود احساس می‌کرد اعتماد به نفسش ناگهان تخلیه شده.

کوک با لکنت زمزمه کرد :اااوم منظورتو ن نمیفهمم

تهیونگ قبل از اینکه گوش کوک رو به دهان بگیره و بمکه به حرف اومد

_دوست داری سکس توی ددی باشی؟

جونگکوک نتونست جواب بده چون حس کرد شلوار دور کمرش گشاد شده و دست ته روی قوس بدنش کشیده می‌شد و سوزشی روی پوستش ایجاد می‌کرد.

_ چون اگر این کارو بکنی خوش شانس هستی و ما تمام شب رو در اختیار داریم تحریک کردن من به این راحتیا نیست...

تهیونگ دستهای کوک رو رها کرد و عضوش رو از شلوارش بیرون آورد و بسته رو با دندانش پاره کرد و کاندوم رو روی عضوش کشید و تمام این مدت به جونگکوک خیره شده بود.

جونگکوک کمی تکان خورد احساس قدیمی از ترس وجودش رو فرا گرفت.اما برای جونگکوک احساس ترس همیشه با چیز دیگری هم همراه بود حسی که هیچوقت نمیتونست ترکش کنه نه در بچگی نه در الان !

_خوبی کیتی؟ نمیخوای از تصمیمت برگردی؟

تهیونگ با توجه به حالت آشفته پسر پرسید جونگکوک دستهاشو در هوا تکان داد و به پیراهن تهیونگ چنگ انداخت.

_نه نه منو همین الان به فاک بده

_حرف زشت نزن کیتی این به دهان زیبا و کوچیکت نمیاد...

بوسه آهسته ای شروع کردند و لب هاشون روی هم میلغزیدن تا اینکه بوسه سریعتر و تبدار تر شد تهیونگ تمام لب پایین جونگکوک رو با قدرت گاز گرفت جوری که انگار ببری به طعمش دندان میزنه.جونگکوک ناله‌ای کرد و لبش پاره شد طوری که طعم خون بین بوسه‌شان پخش شد.تهیونگ زبانش رو روی خون کشید و بعد زبانشو وارد دهان کوک کرد و نقطه نقطه دهانش رو کشف کردجونگکوک حالا حس می‌کرد عضوش سخت شده و سوراخ باکره اش نبض میزنه و احساس نیاز شدیدی پیدا کرده.خوشبختانه مجبور نبود خیلی صبر کنه چون احساس کرد انگشتی روی ورودیش قرار گرفته

_بدون لوب

تهیونگ گفت و بوسه رو ادامه نداد و به باسن پسر که فقط برای اون بالا اومده بود نگاه کرد جونگکوک ناله‌ای کرد و گونش سرخ شد تهیونگ با دیدن چهره کوک حس دلسوزی در سینه‌اش پیچید

_اول زبون میزنم

ناگهان به یک حرکت شلوار پسر رو در آورد

_چون نمیخوام بعدا گریه کنی چون طاقت نیاوردی

جونگکوک سرش رو به عقب پرتاب کرد موقعی که احساس خیسی روی ورودیش کرد ناله بلندی سر داد که باعث شد دهانش رو ببنده

_قطع نکن

پسر صدای غرشی رو از بین پاهاش شنید و ته بیشتر زبان زد

_آ آه بس کن من ن نمیتونم..

_خفه شو چیزی بهت میگم انجام بده تو قبول کردی که اسباب بازی من بشی

تهیونگ پوزخندی زد و بعد از مکیدن و لذت دادن کافی سرش رو بالا آورد و دو انگشتش رو داخل دهان کوک کرد و ازش خواست تا اونو خیس کنه عضو خودش رو با لوب که کاندوم داشت کاملا آغشته کرد
تهیونگ نمیدونست آسیب ندیدن کوک چرا تا این حد براش مهم بود.
شاید بخاطر اینکه اولین بار کوک بود و تهیونگ انقدر هیولا نبود چه چیز دیگه‌ای غیر این میتونست باشه؟

ته انگشتان خیسش رو داخل ورودی پسر کرد تهیونگ داشت پسر رو حاضر می‌کرد و کوک متعجب از حس جدیدی که تجربه می‌کرد بود.

_لعنتی بیبی تو خیلی تنگی

تهیونگ غرغری کرد و قبل از اینکه انگشت دومش رو وارد پسر کنه انگشت اول رو چندبار عقب جلو کرد. جونگکوک با هر ضربه کوتاه اما آتشین به خودش می‌پیچید اون نمیدونست این چه حسیه درد یا لذت سکس؟
اما مطمئن بود که رئیس بیشتر از خراب کردنش لذت می‌بره اینکه اونو با دستهاش نابود کنه.

_ کیتی چه اسباب بازی خوبی نه؟ انگشتای منو میگیری؟

جونگکوک احساس کرد که پاهاش روی شانه های رئیس قرار گرفته و ناگهان عضو رئیس بین پاهاش ته اول سر عضوش و بعد کل عضوش رو فرو کرد که ناگهان درد بدی داخل کمر کوک پیچید

_اوه فاک فاک فاکک

کوک لبش رو گاز گرفت و ناخناشو داخل بدن عضله‌ای ته فرو برد و ته عمیق تر ضربه زد

تهیونگ دندانهاشو بهم فشرد :هممم راحت باش
کمی پایین اومد

_یا نکن اوه خدایا من اینو چقدر دوست دارم

اون تونست جلوی عمیق تر کردن ضربه هاشو بگیره تا کوک بهش عادت کنه و بعد از اینکه کوک هماهنگ شد ضربات آهسته و مرتبی زد و اجازه داد گرمای فشرده پسر رو حس کنه.دردش خیلی طول نکشید و کوک فریادی از لذت کشید و غرق لذتی شیرین شد

_دوباره خواهش میکنم همونجا

کلمات داخل گلوش خفه می‌شدند ته پوزخندی زد : البته

تهیونگ پوزخندی زد دوباره و خودش رو تنظیم کرد تا بهتر ضربه بزنه و دستهای کوک رو گرفت و بالای سرش پین کرد و سرش رو داخل گردنش فرو برد. کوک غرق در لذتی سرگیجه بود و تهیونگ تند تر ضربه زد در حالیکه روی گردن پسر لک های بنفش بوجود می‌آورد

کوک ناله بلندی سر داد و بدون مقدمه اومد
اما تهیونگ به ضربه زدن ادامه داد

_هیونگ‌ من درد دارم

اما تهیونگ اهمیتی نداد اون تو خلسه بود

_هیش هیچی نگو فقط چشماتو ببتد نفستو نگه دار و به درد فکر نکن کمی طول میکشه

ده دقیقه دیگه گذشت تا اینکه جونگکوک احساس کرد دوباره همان درد زیر دلش میپیچه و عضو شل شدش دوباره سفت شده

تهیونگ لبخند شیطنت آمیزی زد

_برای بار دوم حاضری کیتی

بعد از ضربات عمیق ته هردو خالی شدن و کوک شکم و زمین رو سفید کرد حالا تهیونگ کنار کوک دراز کشید و نفس نفس میزد.

_کیتی ؟

_هومم بیدارم هیونگ

_کارت عالی بود

تهیوتگ در حالی که به ستاره چشمک زن نگاه می‌کرد کوک رو ستایش کرد به آرامی سر کوک که در آغوشش پنهان شده بود رو نوازش کرد محیط بوی سکس و خشخاش می‌داد.بعد از مدت طولانی ته برگشت و به کوک نگاه کرد و دید در کمال تعجب نخوابیده

_بیا بریم میای؟

تهیونگ‌گفت و پسر رو که نمیتونست روی پاهاش بایسته بغل کرد و موقعی که به ماشین رسیدند پسر رو روی پاهاش گذاشت و دستی داخل موهاش کشید‌
این داشت تبدیل به عادت می‌شد

_هیونگ
پسر سرش رو بالا گرفت

_تو هنوز تتوی خودتو بهم نشون ندادی

_میخوای ببینی؟

تهیونگ پرسید و کوک تایید کرد ته باند رو از دستش باز کرد

_بانی کیه؟

_فقط یه نفر

تهیونگ‌ آهی کشید و به پسر زل زد

_برای راند سوم تو ماشین حاضری؟



______________________

امیدوارم دوست داشته باشین🦖

Fast DrawWhere stories live. Discover now