26

1.2K 135 9
                                    

تهیونگ وسط میدان با هدفون ایستاده بود و پاهاشو به عرض شانه باز کرده بود و با مهارت اسلحه رو به دست گرفت و به سمت هدف شلیک کرد

اون همیشه میدونست چه زمانی باید شلیک کنه همیشه

_رئیس؟

مرد برگشت و به پسر جوان که با ترس بهش نزدیک شده بود نگاه کرد اون یکی از افراد جوانش بود

_اینجا چیکار میکنی سوبین؟

به سردی گفت و اسلحشو خم کرد

پسر با لکنت پاسخ داد

_م میخواستم بگم میتونید م منظورم اینه استراحت کنید؟

تهیونگ گاردش رو پایین آورد نرم تر شد و پرسشگر به پسر خیره شد

_رئیس ما دوروز تو راه بودیم و شما پلک روی هم نگذاشتید میشه کمی استراحت بدین به خودتون همه دشمنا کشته شدن تو لایق استراحتی هیونگ

سوبین با اصرار گفت از نگاهش می‌شد فهمید که واقعا نگران رهبرشه

تهیونگ فکش رو روی هم فشار داد و به سمت هدف برگشت انگار هدف هم اونو مسخره میکنه

"توهم لایق استراحتی "

_با این حال من؟

قصد نداشت بلند حرف بزنه اما با شنیدن صدای پسر از پشت سرش فهمید بلند گفته

_رئیس شما بهترین رهبری هستید که دیدم شما از همه تیم مراقبت میکنید

تهیونگ از این حرفها لبهاشو بهم فشار داد و روی هدف متمرکز شد و ماشه رو کشید

گلوله نه تنها هدف رو نابود کرد بلکه ترکشش دست تهیونگ رو زخمی کرد

_ر رئیس ؟

اون برگشت و به پسر نگاه کرد و فریاد زد :بیرون

نیازی به تکرار نبود پسر با ترس و عجله تعظیمی کرد و به سرعت از اونجا خارج شد

تهیونگ اسلحه رو پرت کرد و دست خیسش رو لای موهاش فرو برد و فکرش سمتی رفت که این روزها از اون فراری بود

"_تو خیلی بی اعصابی باید جلوی زیر دستات اینطوری حرف بزنی با من ؟

_این بخاطر معامله ایه که اخیرا بستی؟ اون تورو اینطور کرده؟

جیسونگ غرغر می‌کرد و تهیونگ ساکت بود

_فکر کردی چی هستی تهیونگ؟
رهبر؟ تا حالا فکر کردی که مردات وقتی بفهمن که کجا بودی وفتی جون میدادن چه فکری در موردت میکنن؟
اگر من این دروغ که تو برای کار من بیرون بودی سرهم نمیکردم اونوقت اونها تورو چطوری میدیدن؟ "

تهیونگ چشمهاشو بست و اشتیاقش برای کوبیدن مشتش به دیوار رو خفه کرد

ازش متنفر بود

وقتی پدرش اینطور مسخرش می‌کرد متنفر بود حتی نفرتش موقعی بیشتر می‌شد که حرفهاش درست بود

تهیونگ میدونست رهبر نبود اون فقط یک بچه ناسپاس بود که توسط ارث پدرش بالا اومده بود و خوش میگذروند

تهیونگ از اول همه چیز داشت همه چیز داشت و هیچ چیز نداشت !

تو یک بازنده ای ته بازنده یک خودخواهی

این درک اون باعث شده بود به شیاطین درونش تسلیم بشه تا اونو پایین بکشن

_تهیونگ میتونم باهات حرف بزنم؟

تهیونگ هرکس دیگه ای بود رو از اونجا بیرون میگرد اما در جواب هیونگش تنها سری تکان داد

_خب چیه همه چی با جیمین هیونگ خوبه؟

یونگی به نشانه تایید سری تکان داد داد و تهیونگ نفس راحتی کشید اون هنوز به دوستش سر نزده بود

بزرگتر دهان باز کرد تا حرفی بزنه اما تهیونگ پیش دستی کرد

_هیونگ میشه یکاری برام بکنی؟

_حتما ته هرچیزی

تهیونگ کیف پولش رو از جیبش خارج کرد و کاغذی درآورد و به یونگی داد

_هیونگ میشه اینو بدی به جونگکوک؟

یونگی به کاغذ نگاه کرد و پرسشی به ته نگاه کرد

_عام خب من میبینی که وقت نمیکنم اینو بده بهش

_تو مطمئنی که میخوای رهاش کنی؟

_اره هیونگ وقتشه

_بسیار خب اما حتی بدون نیمی از بندهای معمول؟ بندی که شامل اسارت میشه؟ اینکه اون به مافیا وصل باشه تا روزی نتونه کاری بر علیه ما انجام بده چه اتفاقی برات افتاده؟

_خب معلومه که تغییرش دادم کوک گفت که میخواد بره و من اونو آزاد میکنم اون بی گناهه و میدونی که امضای این قرار داد فقط اذیتش میکنه پلیس منتظر اونه و حداقل کاری که میتونم بکنم اینه که اونو به خودمون مرتبط نکنم در ضمن چه چیزیو میتونه فاش کنه که پلیس ندونه؟

یونگی با حالت شگفت زده ای به پسر نگاه کرد انگار که چیز جدیدی کشف کرده تهیونگ کلافه آهی کشید

_کامان هیونگ اون حداقل لایق این که هست ؟

تهیونگ دستش رو با حرص بلند کرد روشو برگردوند و به حروف هک شده روی دستش با لبخند محبت آمیزی نگاه کرد

_و مدتیه فکر میکنم با اولین پرواز سئول اونو به ایستگاه کوچیک شهرش برگردونیم خوبه؟

اون لبخند بزرگی زد که کنار چشمهاش چین نشست اما هنوزم احساس تو خالی داشت و اون لبخند همش ساختگی بود

_تهیونگ چیزی رو باید بدونی

_چی؟

_پدرت همه مارو تو این مدت از طریق فعالیت ها تحت فشار قرار داد بود معلوم شد که حدسش راجبه عامل درونی درست بوده

لبخند تهیونگ کمرنگ شد

_کی؟

_جئون جونگکوک

چونگکوک لبه تخت زانو بغل نشسته بود

گهگاهی روی پاهاش تکان میخورد اون عصبی بود طوری که ریشه های آبی موهاش رو می‌کشید و می‌کند

از موقعی که رئیس‌پلیس تماس گرفته بود اون عصبی و آشفته شده بود

چرا گفت اون باهاشون تماس گرفته؟ اون مطمئن بود چنین کاری نکرده اون حتی تماساشو چک کرد ولی خبری نبود

و گوشی اون گم شده بود در کمال تعجب داخل اتاق سوکجین پیدا شده بود

اصلا چه اتفاقی داشت می افتاد

جونگکوک نمیدونست اما احساس خوبی نداشت

از طرف دیگه خوشحال بود چون راهی برای ردیابی تماس بود پس می‌شد فهمید کار چه کسی بوده

اما باز هم باعث آرام شدن اعصاب پسر نشد مطمئن بود که کسی با رئیس تماس داشته چه کسی بوده‌‌؟ آیا از افراد باند بود؟

اگر به بزرگترها بگه آیا اونها حرفاش رو باور میکنند؟

تهیونگ چی؟

جونگکوک گیج شده بود

جونگکوک دستش رو جلوی صورتش گرفت از آخرین باری که با مرد ارتباط داشت چند هفته پیش بود

جونگکوک برای لمس مرد دلش تنگ شده بود اون میخواست دوباره حرفهای کثیف مرد رو داخل گوشش بشنوه

از کی به لمس تهیونگ معتاد شده بود؟

انگار خدا اینبار صداشو شنیده بود و آرزوشو برآورده کرد چون در باز شد و قامت تهیونگ نمایان شد

اون از روی تخت پرید واقعاخود تهیونگ بود؟

_هیونگ

_کیتی

تهیونگ با صدای عمیقی گفت

_حیلی وقت گذشته

پسر گله کرد و پوزخند مرد رو دید که باعث شد در دلش شعله ای از ناراحتی بوجود بیاد

_تو منو فراموش کردی

جونگوک زمزمه کرد و چشمهاش پر شد
مرد بزرگتر نزدیک پسر شد و انگشتانش رو زیر چانه پسر گذاشت

_اوه کیتی من هیچوقت نتونستم فراموشت کنم

_دروغ میگی

جونگکوک مشتی به سینه ته زد و نفسی کشید اما با حس سفت شدن چونش از حرفش پشیمون شد

_یکم طول کشید ببخشید جونگکوک

سکوت کرد و انگشتان رئیس رو روی لبش حس کرد

_اشکالی نداره اینطور نیست‌؟

جونگکوک ابروهاشو در هم کشید و اخمی کرد اون میخواست بدونه منظور پشت حرفهاش چیه اما ناگهان مرد دستش رو زیر پاهای پسر برد و بلندش کرد

_ه هیونگ

پسر خجالت زده‌ به ژاکت مرد چسبید تهیونگ پوزخندی زد و اونو به اتاق دیگه برد و روی مبل طوسی رنگ گذاشتش

_هیونگ چی

_دستاتو بزار پشتت

تهیونگ به آرومی دستور داد :هیچ حرکتی نمیکنی

جونگکوک دستهاشو بالای سرش گرفت و وقتی متوجه شد چخ اتفاقی قراره بیوفته گوشهاش داغ شدند

تهیونگ داشت کمربندش رو باز می‌کرد

تهیونگ عضوش رو بیرون آورد و پشت کوک قرار گرفت و شلوار کوک رو پایین کشید

تهیونگ آهی کشید و بینیشو به سر کوک چسباندو موهاشو بو کشید

_هووم یادم میاد بهت گفتم موهاتو رنگ نکنی اما تو گوش نکردی

تهیونگ زمزمه کرد و بینیشو پایین تر آورد و از لاله گوش کوک گازی گرفت که باعث ناله پسر شد

_من میخواستم بهم توجه کنی

تهیونگ پوزخندی زد و عضوش رو روی ورودی پسر قرار داد

_پس میخوای بگی دلت برام تنگ شده

تهیونگ گفت و ناگهان وارد پسر شد پسر فریادی زد و ناله بلندی کرد بعد از هفته ها فعالیت جنسی نداشتن باعث شده بود پسر مثل اول بشه و عادت نداشته باشه اما تهیونگ  سریعا اوضاع رو کنترل کرد

اون خیلی درد داشت اما میدونست تهیونگ نهایتا باعث میشه حس خوبی داشته باشه پس چنگی به مبل زد جواب سوال قبلی رو تایید کرد

تهیونگ‌ناله آرامی کرد و پایین تر اومد و تا با پسر هم‌سطح بشه

_اره؟

اون با غرغر پرسید و داخل پسر کوبید

_دلت برام تنگ شده بود ؟

دوباره تکرار کرد و انگشتانش رو لای موهای پسر برد و اونهارو محکم گرفت و بیشتر کوبید

_حتی بیشتر از خونت؟

تهیونگ با تمسخر گفت و گونشو روی گونه پسر گذاشت
چند لحظه طول کشید تا پسر حرفهاشو پردازش کنه

_اوه نه نه

_دروغ میگی تو یک دروغگویی

تهیونگ به تقلید از جونگکوک گفت
جونگکوک مگه فقط یکبار این حرفو نزده بود چرا تهیونگ طوری رفتار می‌کرد که انگار ازش فراریه؟
یاد شبی که داخل ماشین حرف زدند افتاد

_نه ن هیونگ تو دچار سو تفاهم شدی

تهیونگ تکخند شوکه ای زد و موهای پسر رو بی رحمانه محکم تر کشید

_اره؟ پس باید من یه احمق باشم ؟

و طوری روی صورت کوک قرار گرفت که لبهاشون مماس باشه

_فکر کنم من احمق ترینم

_ن نه منظورم این نبود م

تهیونگ با بوسیدن پسر فرصت حرف زدن بهش نداد

بوسه به بهترین نحو انجام شد و کوک خواست دستش رو روی گونه تهیونگ بزاره
که تهیونگ از بوسه عقب نشینی کرد و پسر رو به دیوار چسباند و دوباره واردش شد

پسر نفس نفس زد و احساسات عجیبی پشتش حس می‌کرد
و سرش رو پایین انداخت دستهای پر از رگ ته رو دید که لای پاهاش قرار گرفته بود و لمسش توسط اون دستها اونو به خلسه برد و باعث بوجود اومدن گرمایی درونش شد

کوک چند لحظه بعد بل فریادی خالی شد اما تهیونگ اهمیتی نداد و به کارش ادامه داد

تهیونگ پوزخند آشفته ای زد: چه هرزه خوبی

کوک از حرفهای تهیونگ احساس عجیبی می‌کرد
تهیونگ قبل از اینکه گاز بگیره لیسی به گردن کوک زد

_بهشتی خوشمزه

کوک گردنش رو کج کرد تا دسترسی بیشتری داشته باشه

_ه هیونگ لطفا منو ببوس

کوک با ناامیدی گفت چون میدونست تهیونگ حوصله پذیرش درخواست های اونو نداره

اما در کمال تعجب تهیونگ لبهاشو از کردن به لبهای کوک سوق داد و بوسه پر شور اما کوتاهی انجام داد

تهیونگ دوباره حرکاتش رو هماهنگ کرد و بی رحمانه داخل کوک می‌کوبید در طول این مدت کوک متوجه نگاه ناشناخته ته به خودش شده بود

بالاخره هردو همزمان به ارگاسم رسیدند و تهیونگ صورتش از لذتی بی‌نظیر که دریافت کرده بود جمع شد

کوک خسته روی دستهای تهیونگ بیهوش شد
ته نگاهی به صورت معصوم پسر که مثل یک کودک خوابیده انداخت

لبخند غمگینی زد

چرا؟

تهیونگ به آرامی پسر رو روی تخت خواب گذاشت و با یک دستمال مرطوب اونو تمیز کرد بدن عالی

برای آخرین بار

تهیونگ به پسر نگاه کرد تلفنش که زنگ خورد سریع جواب داد تا خواب پسر مختل نشه

_تمام سوابق تماسو چک کردم تطابق داره

_اوه

این تنها چیزی بود که دهان تهیونگ خارج شد

_حالا چیکار کنیم ته؟

تهیونگ برگشت و به کوک نگاه کرد

_اونو بکش



_________________________________

امیدوارم دوست داشته باشید🌝
میگم قرار بود من روز آپ رو بکنم ۲شنبه و ۵شنبه ولی نمیدونم چیشد که نشد😐😂
۵شنبه و جمعه باشه اوکی‌ن؟
یا ۲تا پارت ۵ شنبه ها بذارم؟💀✨

Fast DrawWhere stories live. Discover now