43

964 127 2
                                    

در حالی که به آرامی به سمت تهیونگ برگشت و با دیدنش قلبش در سینه اش ایستاد، لرزی بر بدنش جاری شد

تهیونگ هنوز صورتش رو کف دستانش پنهان کرده بود، شانه هایش  هنوز می لرزید اما نه از گریه یا هق هق داشت می خندید

با صدای بلند

_ت تهیونگ؟؟

جيمين با احتیاط زمزمه کرد و از چیزی که می دید ترسیده بود

مرد به آرامی دستانش رو از روی صورتش برداشت و از اینکه حتی یک رگه اشک روی صورتش ندیدند شگفت زده شدند.

اون عادی و خوشحال به نظر می رسید اما نه حتی نوع معمولی اون بیش از حد خوشحال به نظر می رسید.

چشمانش درخشان و برق می زدند، و لبخند بزرگی داشتند

تهیونگ به جیمین نگاه کرد و گفت
_چرا گریه می کنی؟

جیمین غلیظ آب دهانش رو قورت داد و نگاهی با یونگی رد و بدل کرد که اونهم به همان اندازه از این موضوع ترسیده به نظر می رسید

_چرا گریه می کنی جیمینی؟ کسی مرده؟ اوه صبر کن - يا داری گریه می کنی چون کسی که قرار بود بمیره نمرده؟

تهیونگ  قبل از اینکه خنده بیشتری بکنه گفت
سپس کمی آرام شد و رو به کای چرخید. مرد اشک کوچک چشمان قرمزش رو پاک کرد و به برادرش لبخند گرمی زد

_تو کوچولو منو خوب بازی دادی نه؟ تو مجبورم کردی پسر خودمو بکشم و بعد اومدی اینجا تا بهم بگی نمرده؟

کای به وضوح داشت عصبانی میشد او نمی دونست چه اتفاقی برای رهبر گنگ افتاده.

چرا مثل یک دیوانه رفتار می کرد؟

_شما فقط صبر کنین من بازی واقعی رو بهتون نشون میدم.

گانگستر به آرامی روی پاهایش بلند شد و دستی به موهای خیسش کشید، لبخند شبح وار از لبانش جدا نشد
_بعد از اینکه کارم با اون تموم شه، تو رو هم خواهم کشت. اما نه قبل از اینکه تو رو تحت شکنجه چند ساله قرار بدم... همون طور که تو به من تحمیل کردی.
پوزخندی زد و بدنش رو به سمت دیوار شیشه ای بزرگی که مشرف به شهر زیبا و شلوغ اوزاکا بود برگردوند وقتی به افق صورتی مایل به نارنجی نگاه کرد،لبخندی آرام به لبانش نشست

_اما قبل از این که بچه گربمو برگردونم یه توافقی باید انجام بدم که دیگه پنهان نشه

لبخندش کم کم به پوزخندی خطرناک تبدیل شد و دندان ها در دهانش ساییده شدند

_و ما بازی رو از جایی که ترک کردیم به پایان خواهیم رسوند.

Fast DrawWhere stories live. Discover now