19

1.3K 154 4
                                    

هیونگ میدونی تهیونگ چه دسری دوست داره؟
جونگکوک درحالیکه موهاشو پشت گوشش میفرستاد و کتاب بزرگی دستش بود از جین پرسید

جین برگشت و با لبخند به کوک نگاه کرد

_میخوای براش درست کنی  ؟

کوک با گونه های سرخ سرش رو پایین انداخت

_نه فقط میخوام یاد بگیرم

_اوه البته بهت یاد میدم

جین با مهربونی گفت و موهای پسر رو مرتب کرد و متوجه شد ریشه اونها دوباره تیره شدند

بعد از چند ساعت بالاخره دسر ساده کوک حاضر شد
اون با افتخار به اولین تلاش موفقیت آمیزش نگاه کرد

وقتی ورود رئیس به خانه اعلام شد
کوک هیجان زده شد
جین سمت کوک رفت و با آرنج بهش ضربه زد

_من میرم میزو حاضر کنم  توعم همونطور که گفتم غذا رو هم بزن

کوک سری تکان داد و جین رفت جونگکوک خوشحال بود اون فکر می‌کرد علاوه بر گل و گیاه به آشپزی هم علاقه داره و مهم تر توجه تهیونگ

به سمت قابلمه رفت و با خوشحالی مایع غلیظ داخل قابلمه رو هم زد

اون دلش برای صاحب قدم‌هایی که از پشت نزدیکش می‌شد تنگ شده بود موقعی متوجه ورود تهیونگ شد که پشتش به سینه گرم تهیونگ برخورد کرد که باعث شد که دستش تو هوا خشک شه

_اوقات خوبی داشتی کیتی؟

تهیوتگ با خنده کنار گوش پسر زمزمه کرد

_ه هیونگ ترسوندی

جونگکوک با عصبانیت عینکش رو مرتب کرد
تهیونگ خنده ای کرد

تهیونگ پسر رو بین کانتر و بوسه طولانی روی فک پسر کاشت و کوک از خجالت سرخ شده بود.

_میتونم بپرسم اینجا چیکار میکردی؟

_داشتم دسر درست میکردم برای تو

_برای من ؟

کوک سرش رو خجالت زده‌ پایین انداخت

_این اولین باره

تهیونگ زمزمه کرد و شانه ای بالا انداخت :حالا چی پختی

کوک با ذوق لبخندی زد : songpyeon

تهیونگ هومی گفت :اما اینجا چیز خوشمزه‌تری برای من وجود داره

ناگهان کوک رو قسمت خالی کانتر کوبید و دستش رو سمت باسنش برد

_مثلا این که حتی از پیراشکی هم نرم تره

جونگکوک سعی کرد موقعیت جدیدو درک کنه و لبش رو گاز گرفت و با خوشحالی چشمهاشو بست و حس کرد شلوارش پایین کشیده شده و هوای خنک به باسنش خورد

_نرم تر و خوشمزه تر

تهیونگ زمزمه کرد و سرش رو بین پاهای کوک برد و گاز ریزی از پسر گرفت
جونگکوک خواست تکون بخوره که تهیونگ جلوشو گرفت

_ه هیونگ اگه کسی مارو ببینه چی

_هوم؟

_اگه کسی وارد بشه مارو ببینه چی

جونگکوک آب دهانش رو قورت داد اون نمی‌خواست در حالیکه به فاک نیره توسط بقیه دیده بشه

اگر جین وارد بشه چی ؟

تهیونگ که متوجه حالت عصبی پسر شد آهی کشید رفت جونگکوک نگران شد که نکنه مرد رو ناراحت و عصبی کرد که رفت اما در کمال تعجب مرد در رو قفل کرد و دوباره برگشت

_حالا خوشحالی؟

جونگکوک لبخندی زد و از حالت خمیده در اومد و ایستاد و هودی گشادش رو از تنش خارج کرد و حالا لخت وسط آشپزخانه ایستاده بود

دستش رو سمت نیپیلش برد و لمسش کرد و زبانش رو روی لبش کشید

_خیلی خوشحال

تهیونگ سرش رو کج کرد و به پسر کوچک شجاعی که لخت در فاصله دوفوتی اون ایستاده بود نگاه کرد.

چشمهاش رو ریز کرد و حس عجیب خشمی درونش بوجود اومد.

آیا پسر اونو دستکاری کرده بود که اون درو ببنده؟

اونهم بدون اینکه بهش بگه؟

یا شاید این تهیونگ بود که واقعا شروع به نرمش با پسر کرده بود؟
بنظر می‌رسید که اون نرم شده بود چون اون گسی نبود که به التماس و درخواست‌های گفتاری کسی اهمیت بده چه برسه به ناگفته ها

شاید تهیونگ از همان اول اشتباه کوک رو آورده بود
اون زمانی که رئیس اونو به زیر خودش داخل سلول زندان کشیده بود واقعا ترسید

اما بعد از گذشت روزها اون اینحا بود جلوی رئیس اوباش لخت ایستاده بود

تهیونگ‌گیج شده بود تو سر پسر چی میگذره
اما هرچی بود اون نمی‌خواست مطیع کسی باشه یه مستر عاشق!

هرچه زودتر باید تغییرش بده تا عادت نکنه

تهیوتگ‌بدون فکر دبگه‌ای جلو رفت و کانتر رو خالی کرد و کمر کوک رو گرفت و اونو روی کانتر انداخت

کوک از برخوردش با سنگ مرمر دادی کشید اما بعد چند دقیقه دید خبری نشده کمی سرش رو بالا برد که دید ته داخل فریزر دنبال چیزی میگرده اخمی کرد

کمی بعد تهیونگ دست از جستجو برداشت و سطل یخی که بطری داخلش بود رو برداشت

_چطوره کمی بالا بزنیم و بعد انجام بدیم هوم؟

تهیونگ با قدمهای شمرده نزدیک شد

_مگه من گفتم از جات تکون بخوری هوم؟

صدای شادش تبدیل به صدای جدی ای شد

_دستهاتو به پشتت میبری و تا وقتی من نگفتم تکون نمیخوری

جونگکوک از صدای جدی تهیونگ لرزید و دستورشو تایید کرد و همون کارو انجام داد از صدایی که کنار گوشش شنید تکان خورد نگاهی انداخت تهیونگ سطل رو کنار گوش پسر کوبید

صدای پاشنه‌ی چکمه های ته داخل آشپزخانه می‌پیچید و این باعث بوجود آمدن ترس آشنایی درون کوک شد

جونگکوک آهی کشید وقتی انگشت ته رو روی ورودیش حس کرد

کوک خودش رو آماده کرد و چشمانش رو بست و لبهاشو گاز گرفت
اما بجای آن بدنش تکان خورد

_ت تهیونگ

تهیونگ مکعبی روی ورودی کوک گذاشت جونگکوک جیغی کشید و لرز شدیدی به بدنش آمد

تهیونگ‌شروع کرد به چرخاندن یخ روی ورودی کوک کرد و کوک بی اختیار ناله‌ای کرد و سعی کرد دستهاشو پشت سرش نگه داره.

جونگکوک آهی کشید و یخ ذوب شده بین رانهای پاش پخش شد و بی حس شده بود و سرش هم از شدت ترشح آدرنالین درد گرفته بود

موقعی که تهیونگ مکعب دم یخ رو روی ورودی کوک گذاشت کوک سعی کرد به شیوه جدید تحریک شدن عادت کنه و به خودش پیچید و قسمت های حساس بدنش در جواب سفت شدند

تهیونگ خندید و به جونگکوک نگاه کرد که به معنای واقعی کلمه در هم می‌پیچید

_دوسش داری ؟ بیشتر میخوای؟

تهیونگ در حالی که یخ رو روی پوست سرخ شدش می‌کشید با غرور گفت

پسر سرش رو به معنی آره تکان داد و تهیونگ دوباره قطعه یخی برداشت اما اینبار به جای مالوندن اونو داخل کوک فرو کرد و کوک از شدت شوک فریاد زد

قبل از اینکه اعتراضی کنه صدای ضربه به در بلند شد

_جونگکوک؟ هنوز داری آماده میکنی؟

جین بود جونگکوک به تهیونگ نگاه کرد و تهیونگ با زبان بی زبانی گفت جوابش رو بده انگار نه انگار که تا قبلش اونو مهار نمی‌کرد.


_________________________

۲شنبه واتپدم نمیومد بالا بجاش امشب ۲پارت میذارم🙂

Fast DrawWhere stories live. Discover now