Five years later | پنج سال بعد
{سال 2017}
[ من بزرگت کردم ! ]از کفش های پاتیناژی که با پا داشت گرفته تا ساپورت بی رنگش و پیراهن سفیدی که با پولک های براق تزیینات شده بود رو از نظر گذروند
نگاهی به دست های ظریفش که با لاک بی رنگی که شامل براق کننده و اکلیل آبی رنگ بود انداخت
بطرز انکار ناپذیزی زیبا بود و میتونست نگاه جمعیت رو به خوبی احساس کنهبا استرس دولا شد و بند های کفشش رو محکم بست
با استارت موزیکی که توسط پیانو نواخته میشد و بعد تغییر در نور پردازی سالن، زمانی که نور دایره ای شکلی اندامش رو احاطه کرد دست هاش رو از هم باز کرد و هنرنماییش رو روی یخ به نمایش گذاشت
پاهای زیباش رو دور هم میچرخوند و با خیالی آسوده چشم هاش رو بسته بود
زین روی پاهای خودش سوار بود..این مثل رویا بود!روی نوک انگشت توقفی کرد و بعد پاهاش رو نود درجه از هم باز کرد تا دامنِ پیراهن زیبایی خودش رو به رخ تماشاچی ها بکشه
YOU ARE READING
Umbrella [Ziam]
Fanfictionتریشا دیگه از پس نگهداری از پسر معلولش برنمیاد پس اون رو به بهزیستی منتقل میکنه، سرنوشت زین بعد از جدایی از مادرش کاملا متفاوت رقم میخوره... [ ZIAM ] •Liam top -آپ هفته ای یک الی دو بار✔️-