• 25 Miracle معجزه

768 241 309
                                    

[ کی اهمیت میده اگه شهر دوتا دیوونه داشته باشه  لیام؟ ]












لیام از اول شروع به جوییدن ناخن هاش کرد جوری که الان به خوبی میتونست له شدن پوست و گوشت انگشتش زیر دندان هاش رو حس کنه اما حتی لحظه ای اهمیت نمیداد

یکی از پاهاش مدام بالا و پایین میشد و اضطراب مثل موجی سهمگین به بدنش فشار وارد میکرد

ایوانز و داکوتا کاملا عکس اون با ظاهری بی تفاوت پشت در اتاق عمل انتظار میکشیدن، کریس برای خودش از بوفه قهوه تهیه کرده بود و داکوتا برای اینکه کوچک ترین صدایی از لیام نشنوه هندزفری گذاشته و اهنگ متالی پلی کرده بود

تقریبا یک هفته طول کشید تا بعد از معاینات انجام شده و هماهنگی با پزشک عمل جراحی انجام بشه
حضور لیام و داکوتا در بیمارستان منطقی بنظر میومد اما ایوانز تنها اونجا بود تا مثلا ثابت کنه مسئولیت پذیره

لیام که از شدت استرس عرق میریخت و احساس میکرد توی کوره ی داغی انداخته شده، تا روی ناف دکمه های پیراهنش رو گشوده بود و هیچ اعتنایی به نگاه پر قضاوت پرسنل یا مردم عادی که در اون لحظات از راه روی بیمارستان عبور می‌کردند نداشت

لیام : اگه برق وسط عمل قطع شد؟ اگه حریق اتفاق افتاد؟اگه دکتر یهو عطسش گرفت؟ وای خدای من چی میشه اگه یه جاییش خارش بگیره؟ نکنه..نکنه یه پرستار اونجاست که عین فیلما پرستار اصلی رو بیهوش کرده و لباسشو پوشیده رفته داخل تا عملو خراب کنه؟

مقابل داکوتا و کریس وراجی میکرد و درحالی که برای دخترک تصویر متحرک بی صدایی بود برای مرد عصبی و کم طاقت موجودی بشدت آزاردهنده به نظر می آمد

کریس با عصبانیت لیوان قهوه رو بالا گرفت و فریاد زد : میپشاشمش رو صورتت، حالا ادامه بده تا بپاشمش رو صورتت!

لیام ترسیده یک قدم عقب رفت و برای چند ثانیه بنظر میومد از تهدید کریس ترسیده منتهی کمتر از پنج ثانیه طول کشید تا پرحرفی هاش رو از سَر بگیره

این بار شروع به رژه رفتن کرد و بلند بلند هوار میکشید و غرغر میکرد
طبق معمول تقریبا درحال ساخت یک فیلم سینمایی ساده از اتفاقات حساس زندگیش بود که در اتاق عمل باز شد و زن پرستاری خارج شد

لیام چنان هول شد که موقع دویدن به سمت زن چند بار تلو خورد و وقتی بهش رسید با فاصله ی کمی از پرستار ایستاد جوری که اگر کسی از دور نگاه میکرد گمان میکرد اون دو معشوقه هستند

پرستار با اخم غلیظی فاصله ی بسیار کمش با لیام رو بیشتر کرد و از پشت ماسک به پسر توپید : آروم باشید آقای محترم

لیام بی اختیار دوباره به زن چسبید و تقریبا فریاد زد : چیشده؟ حالش خوبه؟ اتفاق بدی که نیوفتاده؟
نیاز به نیروی کمکی ندارید؟ من خودم دکترم یعنی تا یکی دوسال دیگه تخصصم رو میگیرم
خانم پرستار اگه چیزی شده بهمون بگید ما طاقت شنیدش رو داریم

Umbrella [Ziam]Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt