(+1000 Comments)شرط
( StyshMalfoy آیدی چنل)
[ حالا میدونم تو چی هستی. ]لیام برای بار هزارم دستی به پاپیون مشکی رنگ دور گردنش زد. نگاهش رو دور تا دور گلخانه سوق داد و وقتی از حضور پدر و مادرش مطمئن شد نفس آسوده ای کشید. به لطف زین تا به حال دو بار موفق شده بود والدینش رو کنار هم داشته باشه، یکی روز تولدش و حالا هم توی روز عروسیشون.
موزیک ملایمی توی گلخانه در حال پخش بود و طبق چیزی که براش برنامه داشتند توی ساعت برگزاری عروسی شون باران نم نم درحال باریدن و خیس کردن شیشه های گلخانه بود.
دوستش زندایا با اون کت و شلوار توی تنش بی نظیر دیده میشد و درحالی که شراب مینوشید با لویی خوش و بش میکرد، لیام اون ها رو به عنوان ساقدوش های خودش انتخاب کرده بود علارغم اینکه تمام عمرش دلش میخواست تام یکی از ساقدوش هاش باشه اما حالا بنا بر دلایلی که خودش به اون ها آگاه بود بهترین دوستش رو در کنار خودش به عنوان ساقدوشش نداشت.
اون طرف سالن برادرش متیو و یوسف عموی زین به عنوان ساقدوش های زین کنار هم با لباس های یکدست سفید ایستاده بودند و انتظار حضور زین رو میکشیدند، البته نه به اندازه ی لیام.
YOU ARE READING
Umbrella [Ziam]
Fanfictionتریشا دیگه از پس نگهداری از پسر معلولش برنمیاد پس اون رو به بهزیستی منتقل میکنه، سرنوشت زین بعد از جدایی از مادرش کاملا متفاوت رقم میخوره... [ ZIAM ] •Liam top -آپ هفته ای یک الی دو بار✔️-