[اون یه شخص نیست، اون یه معبوده]
لباس قرمز و چسبانش رو کمی پایین تر کشید تا برجستگی سینه هاش خودنمایی بیشتری بکنه، بادی اسپلش شاین دار رو بار دیگه روی پاهای برنزه و براقش پاشید و مشغول پخش کردنش شد
جلوی آینه قدمی عقب اومد و وقتی مطمئن شد همه چیز سر جای خودش قرار داره اتاق رو ترک کرد
صدای تق تق پاشنه های بلند کفشش که به پارکت کوبیده میشدند با هر قدم بلند میشد، خودش رو به مینی بار خانگی رسوند و بعد از پر کردن جام های شراب؛ با لوندی سمت کاناپه قدم برداشت و بعد خودش رو روی پاهای مردی که روی کاناپه نشسته بود رها کرد
مدیسن : بیبی؟
جام شراب رو توی دست های تتو خورده ی مرد قرار داد اما تمام توجه لیام به تلویزیونی تعلق داشت که درحال پخش «لاک پشت های نینجا» بود.
لیام : تو کدومی؟ من مایکل آنجلوم
لیام که کاملا محو انیمیشن بود گفت و درمورد شخصیت ها از دختری که روی پاهاش نشسته بود سوال میپرسید.
مدیسن با رژ قرمز و بشدت پررنگش رد بوسه ای روی گردن مرد به جا گذاشت : لیام؟
لیام جرعه ای از شرابش نوشید و دستش رو روی باسن دختر گذاشت : همینجام لاو
مدیسن : نیستی
نالید و بعد از پایین اومدن از روی پاهای مرد، با فاصله کنارش روی کاناپه نشست : از صبح بهم ریختی
لیام فاصله ی بینشون رو از بین برد و بعد از حلقه کردن دستش دور بدن ظریف مدیسن گفت : من حالم خوبه..میخوای امشب باهم دعوا کنیم؟
نوازش وار صورتش رو لمس کرد و قبل از اینکه بوسه ی کوتاهی به لب های سرخش بزنه گفت : فکر میکردم بخوای امشب خاص تر از این حرفها باشه
گفت و با احساس عطر خاص و زنانهی مورد علاقش سرش رو داخل گردنش فرو برد و مشغول به جا گذاشتن بوسه های خیس شد.
مدیسن خلاف ناله ی کوتاهی که از دهانش خارج شده بود لیام رو عقب فرستاد : اون پسر کی بود؟
لیام : کدوم پسر؟
تظاهر کرد منظور زن رو متوجه نمیشه اما به خوبی میدونست که ته این مکالمه به نام زین ختم خواهد شد.
مدیسن : همونی که صبح اومد بیمارستان..حتی بهم معرفی نکردیش! از بیمارای قدیمیته؟
لیام : نه نه از بچه هاییه که تو پرورشگاه بود
مدیسن : پرورشگاه؟
اون دختر تقریبا عقب کشید و با تعجب اون کلمه رو به زبان آورد جوری که مشخص بود تا به حال از زبان لیام نشنیدتش.
لیام : نگو که یادم رفته بهت بگم قبلا تو پرورشگاه کار میکردم که اگه اینطوری باشه همین الان برای درمان آلزایمرم اقدام میکنم
YOU ARE READING
Umbrella [Ziam]
Fanfictionتریشا دیگه از پس نگهداری از پسر معلولش برنمیاد پس اون رو به بهزیستی منتقل میکنه، سرنوشت زین بعد از جدایی از مادرش کاملا متفاوت رقم میخوره... [ ZIAM ] •Liam top -آپ هفته ای یک الی دو بار✔️-