Part 2
کلافه از بی توجهی آلفایی که مثل مجسمه روی صندلیش نشسته بود و با مجله های دور و برش سرگرم شده بود لبش رو از درون گاز گرفت . با وجود اونهمه تلاش برای حرف زدن حتی یه نیم نگاه هم نصیبش نشده بود و کم کم داشت فکر میکرد شاید امگایی تو زندگی کریس هست یا مرد قد بلند اصلا به امگا ها گرایش نداشت...که با وجود آلفا بودن کریس این قضیه منتفی میشد...در واقع...قضیه اونجا بیشتر حرصیش میکرد که جونمیون سنگینی نگاه بقیه آلفاهای کوان رو همیشه روی خودش حس میکرد ولی مردی که نفسش رو با کوچیک ترین کارهاش بند میاورد کاملا نسبت به جونمیون بی علاقه بنظر میومد.
با حس رایحه نعنایی کریس که قوی تر حس میشد سرش رو بالا گرفت و چشم هاش رو روی صحنه گیرای رو به روش ریز کرد . نزدیک راتش بود؟!پوزخندی کم کم روی صورت جذابش نقش بست .
- این چه طرز خوشگذرونیه؟!
دستش رو زیر چونه اش گذاشت و بالاخره تونست چشم های جذاب آلفا رو ازون مجله ها جدا کنه. همیشه تو سفر های کوان توی اتاقش تنها میموند و این اولین باری بود که وقتی کوان تو جلسه های کاریش بود جونمیون تنها نبود.
- دوست دارید تا آقای کیم برمیگردن چیکار کنید؟!
کریس با همون صدای بی حسش پرسید و وقتی پررنگ شدن پوزخند امگای تمشکی رو دید از سوالی که پرسیده بود پشیمون شد . یه شیطنت خاصی رو توی چشم های خوشگلش میدید که در عین شیرینی میترسوندش . راتش نزدیک بود و اسیر کردن گرگ درونش و مقاومت جلوی گرگ تمشکیش سخت تر از قبل بود. واقعا چطور دیگه باید لبخند های ملیح و تودل بروش رو میدید و اخم های ترسناک تحویلش میداد وقتی خواسته قلبیش این نبود؟!
- نمیدونم...
همونطور که بدنش رو از روی تخت نرمش بالا میکشید و سعی میکرد دکمه اول پیراهن سفید رنگش رو باز کنه با لحن مرموزی زمزمه کرد . پاهای خوش تراش امگا تکون خورد و بدن ظریفش سمت آلفایی که سعی میکرد کنترلش رو دست اون رایحه فلج کننده نده کشوند .با لبخند فریبنده ای که گوشه لبش نشوند یکی از پاهاش رو به دسته صندلی کریس تکیه داد و بالا تنه اش رو به نگاه خونسردی که نمیدونست چطور صاحبشون رو از درون دیوونه میکنه نزدیک کرد و تقریبا رو آلفای قد بلند خیمه زد.
- مثلا... بتونم بالاخره اغوات کنم؟!
دکمه سوم رو هم بالاخره فاصله داد و برای اولین بار تونست گشاد شدن چشم های آلفا رو ببینه. دست ظریفش رو روی گردنش کشید و روی شونه اش امتداد داد و نگاه آلفا رو هم به دنبال حرکاتش کشوند. شاید باید از اول قفل همین مرحله رو میشکوند تا بتونه توجه کریس رو داشته باشه . یقه نازک پیراهن رو با دو تا دستاش پایین کشید و با آشکار شدن پوست نرم و سفید سر شونه و بازوهاش متوجه خمار شدن نگاه آلفای قد بلند و شدت گرفتن رایحه نعناییش شد و لعنت...اون رایحه ، ضعف رو تو سلول سلول بدنش تزریق میکرد و حالا چشم های خمار شب رنگ خودش هم نمیتونست از چهره آلفا دست بکشه و نفس های داغش نشون میداد فاصله نزدیکشون چی به سرش میاره. کریس خشک شده با چشم های حریص تموم حرکات زیبای امگاش رو دنبال میکرد و آرزو میکرد تمشک وحشیش این یک ذره فاصله رو هم بشکونه و بذاره آلفای حقیقیش برای یک بار هم که شده لب های سرخ امگایی که متعلق به خودش بود رو داشته باشه.
- میدونی اگه کوان بفهمه چه بلایی سرت میاره؟! داری تو راهی قدم میذاری که پایان خوشی نداره امگا
با حس نزدیک شدن قدم های کوان از رویای چند لحظه ایش بیرون اومد و با بلند شدن از روی صندلیش امگا رو کمی عقب روند و بعد از نشوندن اخمی روی صورتش عصبی شروع به بستن دکمه های جونمیون کرد . نباید میذاشت این اتفاق بیفته... به هیچ وجه...
- اگه آخر این راه قراره تو بغل تو تموم شه...پایانش حتما خوشه آلفا
ᴮʸ ᵐᵃʳˢʰᵐᵃˡˡᵒʷ
#scenario
#omegaverse
BẠN ĐANG ĐỌC
𝙺𝚛𝚒𝚜𝚑𝚘 𝚜𝚌𝚎𝚗𝚊𝚛𝚒𝚘𝚜
Fanfiction𝙺𝚛𝚒𝚜𝚑𝚘 𝚜𝚌𝚎𝚗𝚊𝚛𝚒𝚘𝚜[𝚋𝚢 𝚖𝚊𝚛𝚜𝚑𝚖𝚊𝚕𝚕𝚘𝚠] سناریوهایی که شاید یه روز نوشته بشن🍷 هر گونه کپی ممنوع🚫 توضیحات: سناریوهای اینجا فقط تیکههایی از کل داستان هستند که من تصمیم به نوشتنشون گرفتم❤ پس ممکنه پرش زمانی به وفور دیده بشه و هیچ...