Part 3
به آلفا که به تاج تخت تکیه داد بود و رایحه گل رزش کل اتاق رو گرفته بود و داشت چشم های جونمیون رو هم خمار میکرد از پشت چهارچوب در خیره شد . مثل همیشه یکی از کتاب هایی که جونمیون نمیدونست درباره چیه رو ورق میزد و همه دقت و توجهش رو به اون کتاب لعنتی داده بود و حتی متوجه امگای خسته و منتظر توجه آلفا نبود . بالاخره گرگش مجبورش کرد غرور رو کنار بذاره و با وارد شدن به اتاق خودش رو کنار آلفا جا بده . کریس خیلی زود کتابش رو کنار گذاشت و به موجود دوست داشتنی ای که تو بغلش تکون میخورد و چشم هاش رو بسته تا با آلفا چشم تو چشم نشه لبخندی زد و کنارش دراز کشید. خوشحال بود که نسبت به قبل راحت تر خودش رو به آغوش آلفا میسپاره تا بدنش ریلکس تر بشه . فقط کاش همه اش واقعی بود...
کریس با این فکر سرش رو به چپ و راست تکون داد و کلافه ساعدش رو روی پیشونیش گذاشت. اون کیم جونمیون بود!!! کریس نباید خودش رو درگیر همچین شخصی میکرد...هر چند که حس میکرد دیر شده...خیلی دیر...- تپل تر شدی
با این حرف بدن امگا نیم خیز شد و اخمی که تحویل آلفا داد کمی کریس رو برای برای به زبون آوردن جمله اش پشیمون کرد و خیلی زود هم نتیجه کارش که یه ضربه محکم انگشتی از سمت جونمیون بود.
- منظورم اینه که فقط خیلی خوشمزه بنظر میای...
همونطور که پیشونیش رو با دست میمالید گفت و متوجه صورتی شدن گونه های براومده امگا نشد . کم پیش میومد جونمیون اجازه لمس کردنش رو به آلفا بده و وقتایی که این اتفاق میفتاد کریس میدونست غریزه امگا بالاخره جونمیون رو تسلیم کرده و کریس از خودش بابت مقاومت در برابر اون امگای کیوت که بین ملافه های کریس خودش رو میپیچوند و رایحه گیلاسیش همه جا رو پر میکرد و بعد از آلفا میخواست بغلش کنه ممنون بود.
- چی میخوندی؟!
سر جونمیون بعد یه مدت بالا اومد و چونه اش روی سینه آلفا قرار گرفت .
-یه چیزایی درباره...فرزند پروری؟!
کریس کتاب کنار دستش رو بالا گرفت و دید که امگا اخم هاش رو تو هم برد و زیر لبی غر زد.
- نیومده تو دل همه جا باز کرده
به زمزمه کیوت امگا خندید . واقعیت هم همین بود!! خانواده هاشون هم بشدت ازینکه قرار بود یه نوه داشته باشن هیجان زده بودن و هدیه های گاه و بی گاهی که برای بچه میخریدن حسابی جونمیون رو کفری کرده بود و امگا معتقد بود همه توجه هایی که بهش میشه فقط بخاطر بچه است. البته با وجود همه این ها کریس دیده بود که چطور بین لباس های رنگی نی نی میشینه و هر بار اون ها رو با علاقه تا میزنه .
- فکر میکنی جنسیت بچه امون چی باشه؟!
بعد از سکوت کوتاهی کریس دوباره به حرف اومد و جونمیون حس کرد بخاطر لفظ بچه امون بدنش داره مور مور میشه . ولی زیاد به واکنش بدنش اهمیتی نداد و بی تفاوت به سقف خیره شد.
- مگه اهمیتی هم داره؟! اون بچه ثمره عشق نیست
به تلخی گفت و لب های آلفا رو به هم دوخت . این حقیقتی بود که نمیشد تغییرش داد.
- میخوام براش لباس بگیرم...یا شاید اتاقش رو درست کنم...
کریس آروم گفت و با جا به جا شدنش روی تخت انگشت های بلندش رو به آروم روی جایی که هسته گیلاسش داشت رشد میکرد کشید و متوجه تکون خوردن بدن جونمیون شد ولی حرکت محبت آمیز دستش رو متوقف نکرد.
- نمیتونی تصور کنی چقدر دلم میخواد...هر دوتون رو...
تیکه تیکه حرف میزد و مشخص بود اعتماد به نفسش برای اَدای اون جملات فروکش کرده . از درستی چیزی که میخواست به زبون بیاره مطمئن نبود . ولی وقتی نگاهش رو به چشم های عروسکی امگا داد ، پشیمون از بحثی که میخواست شروع کنه لب هاش رو گزید و جمله اش رو ادامه نداد . چشم های جونمیون اجازه رویا پردازی و امید واهی داشتن رو ازش میگرفت .
- وقتی مدت قراری که بین خودمون گذاشتیم تموم بشه... بچه قراره پیش کی بمونه؟!
بعد از چند لحظه جدی به حرف اومد و ایندفعه نگاه گیج امگا بالا اومد . کریس هیچوقت سراغ این مسئله نیومده بود و بحثش رو وسط نکشیده بود . بچه باید جای ثابتی داشته باشه و این رو هر دوشون میدونستن ولی شیفتگی نگاه کریس وقتی اسم بچه وسط میومد و ازون مهم تر امگای درونش که انگار پیوندش با بچه قوی تر شده بود هر گونه تصمیمی رو واسه جونمیون سخت تر میکرد . فکر اینکه نتونه هر روز دست های کوچیکش رو ببوسه چشم هاش رو نم دار میکرد . با این حال جونمیون پلک های لرزونش رو روی هم فشرد و با لب زدن جمله ای که کریس انتظارش رو نداشت گرگ درونش رو ناامید کرد.
- تو
ᴮʸ ᵐᵃʳˢʰᵐᵃˡˡᵒʷ
#scenario
#omegaverse

KAMU SEDANG MEMBACA
𝙺𝚛𝚒𝚜𝚑𝚘 𝚜𝚌𝚎𝚗𝚊𝚛𝚒𝚘𝚜
Fiksi Penggemar𝙺𝚛𝚒𝚜𝚑𝚘 𝚜𝚌𝚎𝚗𝚊𝚛𝚒𝚘𝚜[𝚋𝚢 𝚖𝚊𝚛𝚜𝚑𝚖𝚊𝚕𝚕𝚘𝚠] سناریوهایی که شاید یه روز نوشته بشن🍷 هر گونه کپی ممنوع🚫 توضیحات: سناریوهای اینجا فقط تیکههایی از کل داستان هستند که من تصمیم به نوشتنشون گرفتم❤ پس ممکنه پرش زمانی به وفور دیده بشه و هیچ...