انگشتش رو آروم روی مارک قشنگی که روی پوست سفیدش حک شده بود کشید. چیزی که تو رویاهاش تصور میکرد حالا به آلفا وصلش کرده بود. پلکهاش رو بست و برای چندمین بار اون لحظه رو به خاطر آورد. پوست بدنش گرمی تنهای به هم تنیدهاشون رو نمیتونست فراموش کنه. آلفا به آرومی از لبهاش بوسه عمیقی گرفته بود. نگاهش رو به دنبال تایید آخر جونمیون توی چشمهای امگا گردوند و با مارک کردنش هردوشون رو به هم پیوند داد. با گذشتن ازون شب حالا منطقش میخواست حال خوبش رو خراب کنه. حالا لکه ننگ امگای دوم بودن رو باید به جون میخرید. فرقی نداشت کجای دنیا بری. همه به چشم خوبی نگاهت نمیکردن. تو مثل یه کاغذ بازیافتی بودی که فقط به عنوان چک نویس ازش استفاده میشد. بدتر از همه اینها فکر به ارباب وویی بود که روبه رو شدن باهاش هم رعشه به تن امگا میانداخت. واقعا شونههای آلفا اونقدری قوی بود که بهش تکیه کنه؟!
- نمیذارم هر روز نگاهت بهش بیفته و غمت بگیره
صدای بم آلفا نگاهش رو از مارک قرمز روی گردنش بالا کشوند. از داخل آیینه به چشمهای جدی مرد خیره موند.
- به محض اینکه همه چیز رو راست و ریست کنیم از رو گردنت پاکش میکنم
گوشه لبهای پسر کمی به پایین خم شد. کاش زبونش میچرخید و میگفت که دوست داره اون مارک تا ابد همونجا بمونه.
انگشتهای آلفا خیلی آروم روی نشونه مالکیتی که روی گردن امگای نخودی به جا گذاشته بود کشیده شد و جونمیون که حالا حس میکرد بیشتر به لمسهای آلفا حساس شده سرش رو به سمت دست ییفان متمایل کرد و آلفا که متوجه دوباره گر گرفتن بدنش شده بود دستش رو بالاتر برد و گونههای هلویی و سفید رنگش رو نوازش کرد و وقتی جونمیون به آغوشش پناه گرفت بازوهاش رو به دور بدن ظریفش پیچوند.- درد داره؟!
صدای همراه با بغض امگا قلب ییفان رو به درد آورد. پسر کوچیکتر خودش رو بدون هیچ مقاومتی به آلفا سپرده بود. خیلی راحت بهش اعتماد کرد و ییفان نمیخواست این اعتماد رو ضعیف کنه. هر جور که شده باید ازش محافظت میکرد.
- نه زیاد
بینیش رو لا به لای موهای لخت و نرم پسرک حرکت داد و رایحه شیرین نخودیش رو که حالا بیشتر از قبل حس میشد نفس کشید و متوجه تکون خوردن یهویی جونمیون نشد. امگا متعجب از اشتیاق ییفان برای بوییدن رایحهاش خشک شده توی بغل آلفا موند. اونهمه نزدیکی داشت باز هم اون گرمای عجیب که فقط با بدن آلفای کهربایی فروکش میکرد رو به بدنش برمیگردوند. ییفان هم خیلی زود متوجه تغییر دمای بدنی که سرماش رو تا اون لحظه زیر انگشتهاش حس میکرد شد. سرش رو کمی کج کرد و پایین برد و جونمیون که حالا معنی نگاهش رو میفهمید با گونههای سرخ شده و اشتیاقی که زیر پوستش دوید صورتش رو جلو برد تا بوسهای که براش بیتاب بود رو از آلفا بگیره. اصلا اهمیتی نداشت تا چن لحظه دیگه کل خونه متوجه کاری که پسر حرف گوش کن ارباب وو انجام داده میشن. اصلا توی اون لحظه به جز اینکه لمس گرم دستهای گرگ بزرگتر رو روی کمرش احساس کنه و با ادامه دادن اون بوسه دوباره روی تخت آلفاش رو داشته باشه فکر نمیکرد. مارک تازه روی گردنش سوزش خفیفی داشت. داشت بهش یادآوری میکرد برای مدت کوتاهی هم که شده ییفان برای خودشه و همه جونمیون رو امگای اون مرد تحسین برانگیز میبینن. آلفا آروم لبهاش رو بین دندونهای خودش میکشید و امگا حس میکرد اون مرد داره جلوی خودش رو برای آسیب نزدن به نخود کوچولوی اون خونه میگیره.
KAMU SEDANG MEMBACA
𝙺𝚛𝚒𝚜𝚑𝚘 𝚜𝚌𝚎𝚗𝚊𝚛𝚒𝚘𝚜
Fiksi Penggemar𝙺𝚛𝚒𝚜𝚑𝚘 𝚜𝚌𝚎𝚗𝚊𝚛𝚒𝚘𝚜[𝚋𝚢 𝚖𝚊𝚛𝚜𝚑𝚖𝚊𝚕𝚕𝚘𝚠] سناریوهایی که شاید یه روز نوشته بشن🍷 هر گونه کپی ممنوع🚫 توضیحات: سناریوهای اینجا فقط تیکههایی از کل داستان هستند که من تصمیم به نوشتنشون گرفتم❤ پس ممکنه پرش زمانی به وفور دیده بشه و هیچ...