𝐒𝟔-𝟖🦊

135 26 7
                                    

Part 6

بدنش رو به آرومی به سنگ بزرگ توی آب تکیه داد و از حس گرمایی که تنش رو بغل کرد نفسش رو بیرون داد. فضای اون منطقه به شدت چشمگیر بود و درخت‌های گیلاس بالای سرش و بارون شکوفه‌های محبوب ژاپن به داخل آب گرم چشمه زیبایی اون مکان رو دو چندان میکرد. بخار زیادی از آب چشمه بلند میشد و رطوبت فضا بالا بود و همین باعث شده بود بدن ییفان ریلکس تر بشه. اومدن به اونسنِ هتل اصلا جزو برنامه‌های ییفان نبود ولی پسر خونده‌ اش عقیده داشت با سفر به ژاپن حتما باید چشمه آب گرم رو هم تجربه کنن و حالا ییفان اونجا بود و قرار بود بقیه دوستانشون هم به جمعشون اضافه شن. گرچه حدس میزد اون روباه کوچولو قراره اومدن به چشمه آب گرم بپیچونه و پیداش نشه.

"چه بهتر"

با خودش گفت و کلافه از حال و اوضاعی که داشت تحمل میکرد سرش رو زیر آب فرو برد و نگه داشت. دور موندن از جونمیون به نفع خودش بود و تا اون لحظه هم ییفان حس میکرد ناخواسته همه چیز به هم ریخته و رفتارشون نسبت به همدیگه زیاده روی بوده. هر چند که ییفان تقصیری نداشت. تو این مدت که دل به اون پسرک سپرده بود بدنش برای نزدیکی به جونمیون بی‌تابی میکرد و فکر و ذهن ییفان فقط به دیدن خنده‌ها و حال خوب پسر خونده‌اش منتهی میشد. البته این حال آشفته‌اش برای جونمیون اهمیتی نداشت. از دیدن واکنش‌های ییفان نسبت به خودش لذت خم میبرد و نیشخند‌های بی‌رحمانه‌اش همه چیزی بود که ییفان ازش داشت.

با حس تکون خوردن آب با فکر اومدن بقیه بدن خم شده‌اش رو کمی بالا کشید و هوا رو به داخل ریه‌اش کشوند و بلافاصله دستش رو بالا برد تا با پاک کردن قطره‌های آب روی صورتش بتونه پلک‌هاش رو از هم فاصله بده. با باز کردن چشم‌هاش تونست نیشخند آشنایی که کم کم داشت براش شبیه یه کابوس میشد رو از بین بخار آب ببینه. گیج از حضور جونمیون ابروهاش رو بالا داد و چشم‌هاش رو ریز کرد.

- فکر کنم داشتی با دوستات برای نبودن کنار پیرمردهای حوصله سر بر برنامه میچیدی

در حالی که سعی میکرد خونسردیش رو حفظ کنه و نگاهش رو هر جایی غیر از صورت ویکسن شرورش نبره پرسید و جونمیون در حالی که انگشت شستش رو بین دندون گاز میگرفت آروم خندید و ییفان تونست صورتی گونه‌های هلو مانندش که بخاطر دمای آب قرمزتر شده بود رو واضح‌تر ببینه.

- اه ددی...چطور مردی به جذابی تو میتونه حوصله سر بر باشه؟!

دستش رو روی موهای خیسش کشید و با حالت اغراق آمیزی گفت و طبق انتظارش اخم کیوت ییفان که داشت دوباره به سنگ پشتش تکیه میداد رو دید.

- پس همونجا بمون و برای یه روز هم که شده آرامشم رو بهم نزن

ییفان با لبخند محوی گفت و سعی کرد با بستن چشم‌هاش در حالی که به سنگ تکیه داده از صدای آب و طبیعت دورش لذت ببره. اما حتی مغزش هم نمیتونست وقتی اون مخلوق تماشایی رو به روش نشسته بخواد به بقیه زیبایی‌ها اهمیتی بده. با شنیدن صدای شلپ شلپ آب متوجه شد که جونمیون قصد داره با شکستن سکوت دقیقا برخلاف کاری که ازش خواسته بود انجام بده.

𝙺𝚛𝚒𝚜𝚑𝚘 𝚜𝚌𝚎𝚗𝚊𝚛𝚒𝚘𝚜Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin