𝐒𝟓-𝟒🥀

128 38 8
                                    

Part 4

نگاه ییفان برای چند لحظه محو رون های سفیدش شد. با ابروهای بالا رفته به جونمیون که با گونه های گر گرفته قصد داشت باکسرش رو هم به شلوار توی سطل لباس اضافه کنه خیره شد. قبل ازینکه بذاره جونمیون حرکت بعدی رو انجام بده و داغی تنش رو بیشتر کنه دستش رو بالا برد و نگاه پسرک رو متوجه خودش کرد.

-گفتم بیای که صورتم رو شیو کنی

حالت چشم های جونمیون تغییر پیدا کرد و نگاه ناباوری به تیغ توی دست ییفان انداخت. وقتی صداش کرده بود که بیاد تو حموم انتظاری جز خواسته شدن تنش نداشت و البته که بالا تنه برهنه ییفان هم وضعیت رو جور دیگه ای نشون نمیداد. حس میکرد گونه هاش رنگ خون گرفته ان و نگاه ییفان بیشتر خجالت زده اش میکرد. با این حال مرد قد بلند حرف دیگه ای نزد و انگار تصمیمی برای اذیت کردنش نداشت.

- ب..باشه

با خجالت از اوضاع پیش اومده لب زد و تیغ رو از بین انگشت های کشیده ییفان بیرون کشید و نگاه نامطمئنی بهش انداخت. تا حالا اینکارو برای شخص دیگه ای انجام نداده بود. به مرد قد بلند که کف مخصوص شیو رو به صورتش میزد خیره شد و مضطرب روی پاهای خیس و برهنه اش جا به جا شد.

با پایین اومدن سر مرد نفسش رو بیرون داد و فاصله اش رو با ییفان کمتر کرد تا بتونه روی صورتش دسترسی داشته باشه. آروم شروع به بالا پایین کردن تیغ روی صورتش کرد و سعی کرد توجهی به چشم های مشکی ای که جزئیات صورتش رو می کاوید نداشته باشه. گرما و رطوبت حموم و بدن ییفان بی طاقتش کرده بود و فکر نیازش به اون مرد ذهنش رو پر کرده بود. به خودش حق نمیداد که از ییفان بخواد باهاش بخوابه و این عصبیش کرده بود. به هر حال اون برای ییفان جایگاهی جز یه سکس ورکر نداشت.

با بالا رفتن یهویی سر ییفان ناخوادگاه حواس پرت از خیس بودن کف حموم، خودش رو روی پنجه های پاهاش بلند کرد. متوجه نشد که تعادلش رو کی از دست داد و لحظه بعد با لیز خوردن یهوییش و حلقه شدن محکم دست های ییفان دور کمرش دست های خودش هم به بدن مرد قد بلند چنگ انداخت. هینی از ترس کشید و تیغ توی دستش روی زمین افتاد. پلک هاش رو محکم روی هم فشار میداد و قلبش دیوونه وار میتپید و صدای بم ییفان هم کمکی به آروم شدنش نکرد.

- گرفتمت کیتی

چند بار عمیق نفس کشید و قبل ازینکه شیرینی بغل ییفان رو کامل حس کنه با یادآوری یهویی تیغ توی دستش سرش رو یه ضرب بالا برد و با ترس به رد خونی که روی صورت نیمه شیو شده ییفان جاری بود نگاه کرد و دستش رو با وحشتی که یهو تو دلش ریخته بود روی زخمی که مسببش بود گذاشت.

- ییفان...خدای من...ببینمت

چونه مرد رو گرفت و دست دیگه اش رو به آرومی روی خون زخم باز کشید و ییفان متوجه صورت گرفته و آماده باریدنش شد.

- ببخشید...ببخشید ییفان...نمیخواستم اینجوری شه...

- جونمیون...من که قرار نیست با این زخم کوچیک بمیرم...

انگشتش رو به کمر ظریف جونمیون کشید و در کمال خونسردی به چهره شرمنده اش خیره شد. یعنی متوجه نبود چطور با هر بار معذرت خواهیش مرد قد بلند رو ناراحت میکنه؟!

- ببخشید...من بهت صدمه زدم

ایندفعه جوابی نگرفت. به قصد آوردن دستمال کمی تکون خورد ولی قفل دست های ییفان محکم تر شد و بدنش کامل به بدن مرد چسبید.

- نازک دل احمق

- ببخ...

کلمه ببخشید با پایین اومدن سر ییفان و بوسه حریصی که روی لب های کوچیکش زده شد نصفه موند و دست هایی که دوباره به قصد لمس زخم بالا اومده بودن روی صورت ییفان بی حرکت موند و انگشت های یخ زده پاهاش جمع شدن. اولین بوسه ای که داشت از ییفان میگرفت تموم حواسش رو درگیر کرده بود ولی برای جونمیونی که این بوسه رو فقط تو رویاهاش تصور کرده بود حتی تکون دادن لب هاش هم سخت بود. بدنش کرخت شده بین بازوهای مرد قفل شده بود و حس مک زدن لب های ییفان پلک هاش رو روی هم انداخت. تصوری از معنی پشت لب های داغی که روی لب هاش نشسته بود نداشت. اما بدن خودش دوست داشتن اون مرد رو فریاد میزد و هر لمس ملایم یا خشن بهشت رو براش مجسم میکردن. لب های داغ ییفان بی تاب لب های سرخ شده ای که متعلق به پسرکش بود رو میبوسید و وقتی بالاخره لب های کوچیک جونمیون هم حرکت کرد خوشحال از همراهی کیتی بین بازوهاش به پهلوهاش چنگ زد. احمقانه بود که تموم این مدت اون گلبرگ های لطیف جلوی چشم هاش حرکت میکرد و ییفان خواسته دلش رو پس زده بود و خودش رو از لذت گاز زدن و بوسیدنشون محروم کرده بود. بالاخره از لب های جونمیون فاصله گرفت و همونطور که هر دو نفس نفس میزدن پیشونیش رو به پیشونی پسرک چسبوند.

- کیتی

به موهای پسر چنگ انداخت و مجبورش کرد نگاهش رو بالا بیاره.

- اگه همین الان جلوم رو نگیری...

مکثی کرد و خیره به لب های پسرک پهلوش رو نرم نوازش کرد.

- اگه بهشون اعتیاد پیدا کنم... دیگه راه فراری نداری کیتن

منتظر به چشم های گرد جونمیون خیره شد. تردید تو چشم هاش رو میخوند. اگر بوسیدنش رو از ییفان دریغ میکرد کنترل احساساتش جلوی اون پسرک خواستنی سخت تر میشد. چند ثانیه ای که برای ییفان به سختی گذشت بالاخره تموم شد و  وقتی لب های کوچیک جونمیون جلو اومد ییفان با عطش خودش رو جلو کشید و دوباره لب هاشون رو به چسبوند و هیجان زده بدن کوچکش رو بالا کشید. دست های جونمیون دور گردنش حلقه شد و بدن داغ ییفان رو به آغوش گرفت و با زمزمه جدی مرد بدن خودش هم با بدن ییفان هم دما شد.

- میخوام ببینم چجوری با بدن ارغوانیت ازم سواری میگیری

ᴮʸ ᵐᵃʳˢʰᵐᵃˡˡᵒʷ
#scenario
#modern

𝙺𝚛𝚒𝚜𝚑𝚘 𝚜𝚌𝚎𝚗𝚊𝚛𝚒𝚘𝚜Nơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ