𝐒𝟐-𝟒🎆

99 27 2
                                    

Part 4

موبایلش رو روی کاناپه ای که روش نشسته بود پرت کرد و به جمع ساکتشون که روی چرخیدن بطری تمرکز کرده بودن خیره شد . توی آپارتمان کریس جمع شده بودن و بعد از داد و هواراشون تصمیم گرفته بودن با هم بازی کنن و همه اشون هم ناجوانمرادنه همدیگه رو تو تله مینداختن. با برگشتن بقیه سمت کریس و نیشخند های شیطنت امیزشون جونمیون با کنجکاوی به جلو خم شد تا بدونه کریس چی رو انتخاب میکنه.

- حقی...نه جرئت!!

کریس کلافه لب زد . حقیقت انتخاب کردن با وجود دوست های دیوثش فکر خوبی نبود . به خصوص که جونمیون اونجا نشسته بود .

- عالیه

بکهیون با خوشحالی خندید و بقیه هم منتظر بهش چشم دوختن و تو این لحظه جونمیون متوجه شد کریس با استرس آب دهنش رو قورت داد .

- باید دامن بپوشی کریس

برای چند لحظه سکوت کل اتاق رو گرفت . حتی جونمیون هم با چشم های گشاد بهشون خیره شد . وقتی کریس سرش رو به چپ و راست تکون داد و سعی کرد خودش رو عقب بکشونه دست های بقیه سمت پسر جوون دراز شد و صدای هیجان زده اشون با خندیدن قاطی شد .

- نه...اینکارو نمیکنم

- رو حرفت باید وایسی کریس...مثل هممون!!

کریس دوباره خواست اعتراض کنه ولی با یادآوری چیزی بشکن زد .

- اصلا دامن از کجا میخواین بیارین؟!

با این جمله دوست هاش برای چند لحظه گیج به همدیگه خیره شدن که یری جلو پرید.

- تو نگران اونش نباش
یری با چشمکی به دامن صورتیش اشاره کرد و با خندیدن دوباره بقیه کریس فاکی زیر لب گفت و سعی کرد دوباره بهونه جور کنه .امکان نداشت جلوی جونمیون اینجوری ظاهر شه . نمیخواست اون پوزخند از روی تمسخر رو ببینه.

- کمرت اندازه رون منه...اندازه ام نمیشه اون!!!

ایندفعه یکی دیگه از دخترا که بدن توپری داشت جلو اومد و با این حرکت کریس تسلیم شده لب هاش رو روی هم فشرد و با بلند شدن از روی زمین صدای شادی بقیه هم بالا رفت . زیر نگاه خیره جونمیون با فحش های بدی که نثار بکهیون و دوستاش میکرد وارد اتاقش شد و منتظر موند تا اون دامن صورتی رو به دستش برسونن.

جونمیون که تازه همه چی داشت براش جالب میشد منتظر به بقیه نگاه کرد . شلوار کریس خیلی زود با جوراب شلواری و دامن اون دختر جوون عوض شد و جونمیون نفهمید چرا با دیدن شلوار گشاد کریس تو تن دخترک داشت لب هاش رو بین دندون هاش میفشرد. خیلی طول نکشید در بالاخره باز شد و بکهیون به هر بدبختی ای بود همونطور که داشت بین خنده هاش نفس میگرفت کریس رو با اون وضع داغون بیرون آورد.
پسر قد بلند میدونست گیر افتاده پس همونطور که نفسش رو بیرون میداد جلو اومد و مقابل بقیه قرار گرفت . پاهای درازش که تو جوراب شلواری دوستش جا گرفته بود با دامن صورتی رنگی که براش کوتاه بود ترکیب مضحکی رو درست کرده بود و کریس دید که دوستاش چجوری روی زمین پرت شدن و صدای خنده هاشون بالا رفت و همونطور که خودش هم خنده اش گرفته بود بهشون نگاه میکرد و چشم غره میرفت . جای خوشحالی بود عکس گرفتن از دیوونه بازیاشون رو تو بازیشون قدغن کرده بودن.

بعد از چند لحظه کوتاه توجهش به صدای خنده بلندی جلب شد و وقتی سرش رو برگردوند تا صاحب اون خنده قشنگ رو که براش ناآشنا بود ببینه لبخندش محو شد و یه چیزی محکم تو قلبش تکون خورد . مات زده به قهقهه های کیم خیره شد . لبخند جذاب و دوست داشتنی ای که از بقیه محروم کرده بود حالا با سخاوت تمام داشت تقدیم نگاه گیج و حریص کریس میشد .
وقتی جونمیون بالاخره متوجه سنگینی نگاه کریس شد کم کم شدت خنده هاش کم تر شد و چرخوندن سرش باعث شد ایندفعه نگاه هر دوشون به همدیگه قفل شه . دیگه هیچکدوم متوجه صدای خنده های بقیه یا حتی اون دامن صورتی نبودن . همه چیزی که وجود داشت نگاه عجیب و جدید کریس و حس شدن یه گر گرفتگی شیرین از سر خجالت جونمیون بود.

ᴮʸ ᵐᵃʳˢʰᵐᵃˡˡᵒʷ
#scenario
#modern

𝙺𝚛𝚒𝚜𝚑𝚘 𝚜𝚌𝚎𝚗𝚊𝚛𝚒𝚘𝚜Where stories live. Discover now