𝐒𝟏𝟐-𝟒🥂🎬

97 31 3
                                    

Part 4

انگشت‌هاش رو مردد روی صفحه‌ کلیدِ در نگه داشت. صحنه‌ی عکس‌هایی که اینترنت رو ترکونده بود از جلوی چشم‌هاش کنار نمی‌رفت. جوری که ییفان دست‌ِ اون دختر رو بین انگشت‌هاش گرفته بود و با حالتِ مهربونی موهاش رو از جلوی چشم‌هاش کنار زده بود باعث می‌شد آتیش حسادت توی وجودش شعله ور بشه. هر چند بی‌مورد بود برای خبری که به احتمال زیاد برای بالا بردن سهام کمپانی، یهویی به همه جا درز پیدا کرده بود ناراحت بشه. ییفان براش فقط یه پارتنرِ سکس بود و این چیزی بود که جونمیون خودش خواسته بود. هر بار ییفان توجهی بیشتر از چیزی که بینشون بود بهش نشون داده بود این خودش بود که عقب کشیده بود. خودش هر بار انگشت‌های ییفان که لا به لای موهاش حرکت می‌کرد رو پس می‌زد و کسی که از بوسه‌های متفاوتِ مرد محرومش می‌کرد خودش بود. احساسات جدیدش رو دوست نداشت و هر چند که تا اون لحظه‌ سرکوبشون کرده بود ولی می‌دونست تا وقتی که خیالش از بابتِ رابطه‌ی ییفان راحت نشه هر لحظه امکانش هست علاقه‌ی بی‌خودش رو رسوا کنه. اصلا یادش نمیومد از کجا شروع شده بود و مثل یه احمق خودش رو فریب می‌داد که می‌تونه اون رابطه رو در همون حد نگه داره و قلبش رو وادار کنه ازون جلوتر نره در حالی که روز به روز جلوی اون مرد بیشتر رفتار‌های عجیب نشون می‌داد و حتی رابطه‌های فیزیکیشون هم به سمت و سوی دیگه‌ای رفته بود. اصلا جونمیون کی اهلِ پیش نوازی بود که هر دفعه با ییفان وارد تخت می‌شد برای جلوتر رفتن عجله نمی‌کرد؟!
خسته از هرج و مرج افکارش جلوی در روی زانوهاش نشست و بازوهاش رو بغل کرد. یادآوریِ اون فیلم و عکس‌ها باعث می‌شد سرکش و عصبی وارد خونه ییفان بشه و بدون هیچ طفره‌ای همه چیز رو از زیر زبونش بیرون بکشه و از سمت دیگه‌ای چیزایی که سهون تو مغزش انداخته بود ازش می‌خواست که همه چیز رو همونجا بالغانه تموم کنه. ولی خب جونمیون اصلا دلش نمی‌خواست توی اون مورد به حرف‌های منطقیِ منیجرش گوش بده و تنها کار منطقی زندگیش پایان دادن اون رابطه‌‌ای که اسمی نداشت باشه. قلبش تحملِ تقدیم کردن ییفان به شخص دیگه‌ای رو نداشت ولی حقیقتی که داشت روانش رو آزار می‌داد این بود توی یک ماه اخیری که مشغله‌های زیاد از هم دورشون کرده بود حتی توی دیدارهای کوتاهشون ییفان از سکس کردن باهاش اجتناب کرده بود و این دقیقا مدت زمانی بود که کمپانی اعلام کرده بود ییفان با کسی وارد رابطه شده و همه‌ی این‌ها یه مهر تایید روی افکار پسر جوون بود که نمی‌خواست قبول کنه. بالاخره بعد از جنگ درونی‌ای که با خودش داشت تصمیم گرفت همون جونمیون همیشگی باشه. از روی زانوهاش بلند شد و بلافاصله با زدن رمز وارد خونه شد‌ و نگاهش رو دنبال اون مردِ خیانتکار چرخوند. درست بود که رابطه‌اشون هیچ تعهدی نداشت ولی ییفان حق نداشت بدون گفتن چیزی اینجوری غافلگیرش کنه.

- به نفعته همه چیز رو رد کنی

عصبی و زیر لبی گفت و بالاخره ییفان رو جلوی تی ‌وی در حالی که یه کاپ بزرگ بستنی شکلات نعنایی کنار دستش بود و مشغول دیدن سریال بود پیدا کرد.

𝙺𝚛𝚒𝚜𝚑𝚘 𝚜𝚌𝚎𝚗𝚊𝚛𝚒𝚘𝚜Where stories live. Discover now