Part 5
- اون اینجا چیکار میکنه؟!مادرش همونطور که از پله ها پایین میومد رد نگاه کریس رو گرفت .
- منظورت جونمیونه؟!
- نه...خواهرزاده آپا رو میگم
کریس با حرص لب زد و دوباره به جونمیون که در جواب هر جمله رو اعصاب میهی لبخند میزد خیره شد و خودش هم متوجه نبود داره دندوناش رو به هم فشار میده .
- بابات میگه جونمیون خیلی تو این قضایای دیت و اینا خجالتیه...حالا خودش تصمیم گرفته جونمیون رو با میهی آشنا کنه تا...
- چییی!!؟ از کی دنبال کمک کردن به روابط بقیه است؟!
کریس با تعجب سمت مادرش برگشت و مامانش با چرخوندن چشم هاش دست پسرش رو گرفت تا با هم به سمت سالن غذاخوری برن.
- بدجنس نباش...جونمیون دیگه بالغه...اونم باید...صبر کن ببینم...نکنه روش کراشی؟!
با این حرف مادرش کریس روی یکی از پله ها ایستاد و با قیافه رنگ پریده ای سمت زن قد بلند برگشت.
- رو..کی؟!
با لکنت گفت و مامانش نیشخندی زد.
- همیشه میدونستم از سن بالاها خوشت میاد...میهی خیلی جذابه...تقصیری هم نداری
با فهمیدن منظور مادرش نفسش رو بیرون داد و دوباره اخم کرد.
- نخیر اصلا هم اینطور نیست!!! کی ازون عجوزه خوشش میاد آخه؟!
دوباره به اون دو نفر نگاه کرد و ایندفعه انگشت مامانش با ضربه محکمی روی پیشونیش خورد.
- آخ!!!
- مراقب حرف زدنت باش کریس!! به هر حال ایندفعه رو بیخیال شو
دست پسرش رو کشید و با رسیدن به میز لبخندی به اون دو نفر زد و با ندیدن همسرش بالاخره بیخیال کریس شد .
- کریس...حالت چطوره؟!
میهی که رو به روی جونمیون پشت میز نشسته بود اولین نفری بود که متوجه پسر جوون شد و وقتی جونمیون هم به سمتش برگشت حس کرد اعتماد به نفسش رو گم کرده.
لعنت بهش...حتما باید با اون استایل واسه قرار از پیش تعیین شده اش دلبری میکرد؟!- خوبم
در جواب مینهی سرد زمزمه کرد و صندلی کنار جونمیون رو عقب کشید و جلوی چشم های متعجب مرد بزرگتر کنارش نشست. انگار وجود کریس اون گرمی صحبتشون رو کنار زده بود و حالا هر سه فقط سکوت کرده بودن . گرچه با اومدن پدر و مادرش این سکوت زیاد هم ادامه دار نشد و با شروع شام پدرش شروع به گفتن خاطره های تکراریش کرد و دوباره گرما رو به جمع بخشید .
- واو...چیزایی که از جونمیون شی تعریف میکنید قابل تحسینه
میهی با متانت همیشگیش لب زد و کریس همونطور که سعی میکرد لب هاش رو به هم فشار بده تا بی ادبی نکنه نگاهش رو سمت جونمیون برگردوند که باز هم لبخند ملیحی تحویل اون زن میداد.
- آپا... اگه دو تا پسر رو با همدیگه گیر میاوردن دقیقا چی میشد؟!
کریس بدون اینکه نگاهش رو از جونمیون بگیره لب زد و گرد شدن چشم های درشتش رو از دست نداد. پدرش با گیجی اخمی کرد و بعد چند لحظه شونه هاش رو با بیخیالی بالا انداخت. احتمالا پسر جوونش کنجکاو بود.
- یه بار این اتفاق افتاد...جونمیون هم شاهدش بود...بدجور تنبیه شدن و بعدش هم انداختنشون بیرون...
جونمیون سعی کرد خونسرد باشه ولی قبل ازینکه بتونه برای حرف های رفیقش سرش رو تکون بده با حس گرمی دست کریس روی رونش نفسش با شوک حبس شد و چشم های گیجش رو به صورت پسر قد بلند داد .
- اینجور آدما چندشن...فکر میکنم باید درمان بشن
کریس به حرف میهی نیشخندی زد . همین رو میخواست!!!
دستش رو روی رون توپر مرد کنارش بالا پایین کرد و به قسمت داخلی رونش چنگ انداخت و متوجه سنگین شدن نفس های جونمیون شد .جونمیون سعی کرد حواسش رو به غذای رو به روش بده ولی با وجود اینکه میدونست اون احمق کنارش میخواد بازیش بده باز هم نمیتونست منکر حس خوب لمس کردنش بشه . دقیقا چه مرگش بود؟! حتی دیگه براش مهم نبود میهی درباره همنوع های خودش چی فکر میکنه.
- اگه همدیگه رو دوست داشته باشن چی؟!
میهی ناباور خندید .
- چی میگی کریس؟! بودن دو تا همجنس با هم؟! با عقل جور درنمیاد
کریس لب هاش رو به هم فشرد و اخمی کرد.
- فکر میکنم این بحث همینجا کافی باشه کریس ...چرا درباره خودت چیزی نمیگی میهی؟! این روزا به چه کاری مشغولی؟!
مادر کریس با حس کردن تنش بین کریس و میهی وسط پرید و با لبخندی بحث رو خاتمه داد و جونمیون هم با پرت شدن حواس کریس سعی کرد دستش رو پایین ببره تا دست اون مزاحم رو کنار بزنه ولی پسر جوون خیلی زود متوجه شد و قبل ازینکه جونمیون چیزی بفهمه انگشت هاش بین انگشت های کریس قفل شد و با نوازش انگشت شست کریس روی دستش عصبی اخمی کرد .
- پس لمس مردا روت تاثیر میذاره
با زمزمه آروم کریس نگاهش رو بالا آورد.
- نه همشون!!!
کریس لبخندی به جواب تخس جونمیون زد و کمی سمت مرد بزرگتر خم شد.
- پس انقدر اون لبخندای کوفتی رو تحویل زنایی مثل میهی نده!!!
- اونوقت ربطش به تو چیه؟! قول منو به کسی دادی؟!تکخندی زد و به معامله ای که هنوز به طور احمقانه ای شکل نگرفته بود اشاره کرد و متوجه عصبی شدن نگاه کریس شد و وقتی پسر قد بلند که صبرش لبریز شده بود کلافه و عصبی جوابش رو داد برای چند لحظه چشم های هر دو با ناباوری گرد شد . شوکه از چیزی که گفته شده بود و به گوش جونمیون رسید.
- من تو رو با کسی شریک نمیشم کیم!!!
ᴮʸ ᵐᵃʳˢʰᵐᵃˡˡᵒʷ
#scenario
#modern
VOUS LISEZ
𝙺𝚛𝚒𝚜𝚑𝚘 𝚜𝚌𝚎𝚗𝚊𝚛𝚒𝚘𝚜
Fanfiction𝙺𝚛𝚒𝚜𝚑𝚘 𝚜𝚌𝚎𝚗𝚊𝚛𝚒𝚘𝚜[𝚋𝚢 𝚖𝚊𝚛𝚜𝚑𝚖𝚊𝚕𝚕𝚘𝚠] سناریوهایی که شاید یه روز نوشته بشن🍷 هر گونه کپی ممنوع🚫 توضیحات: سناریوهای اینجا فقط تیکههایی از کل داستان هستند که من تصمیم به نوشتنشون گرفتم❤ پس ممکنه پرش زمانی به وفور دیده بشه و هیچ...