𝐒𝟏𝟑-𝟔🦷📚

128 28 0
                                    

Part 6

زیر ۱۸ سال و کسانی که اذیت می‌شن نخونن لطفا( هشدار ت*جاوز از کاراکتر فرعی)

- لعنت بهت حرومزاده!!!
گونه‌اش از شدت ضربه‌ی دستی که روی صورتش فرود اومده بود می‌سوخت و شکی نداشت قراره به زودی کبود بشه. دست‌های بسته‌اش به تخت قدرت تکون خوردن رو کامل ازش گرفته بودن و لمسِ دست‌های لاشی‌ای که روش خیمه زده بود و درد کشیدنش رو می‌دید بهش حالت تهوع می‌داد. خریت کرده بود. برای فرار از گناهی که داشت روز به روز در هم می‌شکوندش خودش رو به جایی کشونده بود که اینطوری بی‌دفاع منتظرِ شکسته شدن روح و جسمش با هم باشه. 

-این قرارمون نبود

ضعیف زمزمه کرد و از لا به لای پلک‌های نیمه بسته‌اش متوجه چاقوی برنده‌ای که دست یونگسو بود شد و نگاهِ گرد شده‌‌‌اش نیشخندِ کریه مرد رو پهن‌تر کرد.

- قرار؟!

یونگسو با ناباوری تکخندی زد و همونطور که هنوز توی وسایل‌هاش دنبال چیزی می‌گشت زیر چشمی به جونمیون پوزخندی زد.

- احمق!!

با بیرون کشیدنِ شلاقِ چرمیش بالای بدنِ جونمیون ایستاد و نگاهش رو روی بدنِ سفید طعمه‌اش چرخوند. زیادی ناامید بنطر می‌رسید و این دقیقا چیزی بود که همیشه دنبالش می‌گشت. ولی جونمیون برخلاف خیلی‌ از کسایی که به اونجا می‌کشوند دست از تقلا برنمی‌داشت. انگار که هنوز یه رشته باریک اون بیرون مونده بود که جونمیون قصد رها کردنش رو نداشت.

- از خودت پرسیدی چرا تو رو انتخاب کردم؟!

یه تای ابروش رو بالا داد و  سرش رو کمی کج کرد و با ندیدنِ توجهی که می‌خواست دندون‌هاش روی هم قفل شد و جوابِ سرتقانه‌ی جونمیون هیچ چیزی رو بهتر نکرد.

- نمی‌دونم... حدس می‌زنم واسه این باشه که مامانتو بارها گاییدم

جونمیون می‌دونست جنونِ اون مردکِ مریض شوخی بردار نیست و هیچ محدودیتی نداره ولی زبونش تحمل نکرد مقابلِ سوالِ اون عوضی بی‌حرکت بمونه و نتیجه‌ی زبون درازیِ بی‌وقتش سیلیِ محکم دیگه‌ای توی صورتش بود که برخلاف تلاشش برای نشون ندادنِ ضعفش ناله‌ی دردناکش از بین لب‌هاش بیرون رفت و یونگسو رو راضی کرد.

- من یه محدودیت‌هایی برای طعمه‌هام دارم و تو داری باعث می‌شی ازونا هم فراتر برم...

یونگسو در حالی که فشارِ دست‌هاش رو دور چونه‌ی خوش تراش جونمیون بیشتر می‌کرد زمزمه کرد و با دیدن پلک‌های بسته شده از درد مردِ روی تخت بالاخره راضی شد چونه‌ی جونمیون رو با خشونت رها کنه.

- برگردیم به بحثِ قبلی

دیگه نمی‌تونست سنگینی و دردِ پایین تنه‌اش رو قائم کنه. دستش رو پایین برد تا از فشاری که روی دیکش بود خلاص بشه. درسته دوست داشت با طعمه‌اش بازی کنه ولی این یکی زیادی سرتق بنظر میومد و یونگسو هم عاشق رام کردن زبون درازایی مثل مردِ روی تخت بود.

𝙺𝚛𝚒𝚜𝚑𝚘 𝚜𝚌𝚎𝚗𝚊𝚛𝚒𝚘𝚜Donde viven las historias. Descúbrelo ahora