Part 3
عطرش رو به زیر گردن زد و نگاهش رو به آلفای قد بلندی که با راهنمایی پیشخدمتش وارد اتاق میشد داد و با نیشخندی ابروهاش رو بالا انداخت. کم پیش میومد کریس باهاش هم صحبت بشه و دیدن اون بادیگارد وفادار که کوان نسبت به بقیه افرادش اعتماد بیشتری بهش داد عجیب بود.
- چیزی شده وو؟!
کریس دست هاش رو پشت کمرش قفل کرد و نگاه سردش رو به چشم های کشیده کوان داد . حتی نفس کشیدن های کوان هم گرگش رو تحریک میکرد سمت اون آلفا خیز برداره و گلوش رو بجوعه. چطور باید این وضعیت کذایی رو تحمل میکرد؟!
- جونمیون شی...وارد دوران هیتشون شدن
نفسش رو به سختی بیرون داد و متوجه گرفتگی قلبش شد . با این حال سعی کرد احساساتش رو مثل همیشه پشت ظاهر سرد و خونسردش قائم کنه . اوضاع جوری نبود که بخواد به قلب و گرگ بی منطقش گوش بده .
- به کلی فراموش کرده بودم
کوان پوزخندی زد و ابرو های کریس ناخودآگاه به هم نزدیک شدن . رئیس عمارت لبه های کتش رو به هم نزدیک کرد و با اشاره به بادیگارد کنارش قدم هاش رو سمت اتاق امگاش برداشت . هر قدمش مثل یه چاقو عمل میکرد و قلب آلفا رو ذره ذره و با درد میشکافت.
- جونمیون هیت شده و رایحه اش روی تو هیچ تاثیری نذاشته؟!
کوان حین راه رفتن سرش رو کمی چرخوند.
- هر بار متعجبم میکنی و در عین حال بخاطر انتخابت به خودم افتخار میکنم...پای امگایی وسطه که اینطوری خودداری؟!
با خنده زشتی از کریس پرسید و بدون اینکه منتظر جواب بادیگارد قد بلند بمونه وارد اتاق امگاش که رایحه تمشکش رو حتی از بیرون اتاقش میشد حس کرد شد . شاید اگه برمیگشت میتونست دست های کریس رو که با حرص مشت شده بود ببینه.
به بدن رها شده جونمیون روی تخت نرمش خیره شد و جلو رفت و بالا سرش ایستاد . دمای بدنش مثل همیشه بالا رفته بود و صدای تنفسش رو میتونست بشنوه . ولی بنظر میومد هیتش برخلاف گذشته کمی متفاوت بود و شدت بیشتری داشت . انگشتش رو روی گردن سفید امگا کشید و با باز شدن نگاه خمارش لبخندی به چهره پر از نیازش زد .
- کوان...
جونمیون کلافه از درد پایین تنه اش و دمای بدنش نالید و صدای ناله اش کریس رو مجبور کرد نگاهش رو ازون صحنه خواستنی بگیره . گرگش واسه تصاحب اون تمشک فریبنده بی قرار بود و همزمان چشم های همیشه بی روحش ترسیده بود.
- بهم بگو چی میخوای امگا؟!
با این جمله ی کوان چشم های آلفای دیگه به وضوح گرد شد .یه چیزی مثل زنجیر رو دور گردنش حس میکرد و اگه ازونجا فرار نمیکرد... مطمئنا با ادامه دار شدن صحنه رو به روش هیچ کدوم از افراد اون اتاق زنده بیرون نمیومدن. چند قدم به عقب برداشت ولی صدای دستوری کوان میخکوبش کرد.
![](https://img.wattpad.com/cover/357281104-288-k344022.jpg)
YOU ARE READING
𝙺𝚛𝚒𝚜𝚑𝚘 𝚜𝚌𝚎𝚗𝚊𝚛𝚒𝚘𝚜
Fanfiction𝙺𝚛𝚒𝚜𝚑𝚘 𝚜𝚌𝚎𝚗𝚊𝚛𝚒𝚘𝚜[𝚋𝚢 𝚖𝚊𝚛𝚜𝚑𝚖𝚊𝚕𝚕𝚘𝚠] سناریوهایی که شاید یه روز نوشته بشن🍷 هر گونه کپی ممنوع🚫 توضیحات: سناریوهای اینجا فقط تیکههایی از کل داستان هستند که من تصمیم به نوشتنشون گرفتم❤ پس ممکنه پرش زمانی به وفور دیده بشه و هیچ...