Part 4
دوربین کوچیکشو پشت آیینه جایی که به سمت تخت دید داشت گذاشت و زاویه رو جوری تنظیم کرد که مطمئن باشه تصویری از خودش به جا نمیمونه. نیشخندی زد و به قیافه شارلوت وقتی قرار بود ویدیوی خیانت لوکاس به دستش برسه فکر کرد و همزمان به شکل فیکی ازین که نمی تونست قیافه اون دختر که حسابی تو این مدت باهاش لج کرده بود رو ببینه لبهاش رو آویزون کرد.
مقابل آیینه قرار گرفت و بار دیگه به استایلی که مطمئن بود لوکاس رو به ضعیفترین حالت ممکن میرسونه خیره شد و زنجیر ظریف و طلایی رنگ دور گردنش رو بار دیگه با وسواس مرتب کرد. پیراهنی که اون روز با لبخندی شیطانی برای شب هیجان انگیزش انتخاب کرده بود جنس سبک و بهشتیای داشت و به شکل زیبایی روی تنش مینشست و کمر ظریفش رو قشنگتر به نمایش میذاشت و جونمیون معتقد بود با وجود اون لباس برای مدهوش کردن هر مردی حتی دیگه نیازی به میکاپ کردن صورتش نداره. زنجیرهای ظریفی که به تازگی خریده بود رو به دور رون سفید و توپرش بست و بعد از مطمئن شدن از محکم بودنش سراغ چشم بند سفید رنگ روی میز رفت. حدس میزد اون مردک حشری حسابی کینکی باشه و اصلا بدش نمیومد کمی بیشتر اذیتش کنه. باکسر کالوین کلینی که با پیراهن همرنگش ست بود رو کمی بالا کشید و چهار دست و پا روی تخت گل بارون شده از گلبرگهای صورتی رفت و به پشت و با خم کردن زانوهاش روی تخت دراز کشید. چشم بند توی دستش رو جلوی چشمهاش فیکس کرد و سرش رو روی ملافه نرم تخت رها کرد. قلبش به تندی میزد و دائما لبهاش رو با فکر سر رسیدن لوکاس گاز میگرفت. اهمیتی نداشت اون شب قرار بود لذت ببره یا نه. تنها چیزی که ذهنش رو پر کرده بود خرد کردن اون دختر کینهای بود که هر بار به یه نحوی نفرتش رو به جونمیون نشون داده بود و حالا که پسرک فرصتش رو داشت نمیخواست از در هم شکستن شارلوت بگذره. گرچه یه جورایی داشت با کنار زدن اون موجود مزاحم به شارلوت لطف میکرد و یه آدم به درد نخور رو از زندگیش حذف میکرد.
با باز شدن در بصورت الکترونیکی بدنش تکون ریزی از هیجان خورد. لبهاش رو زبون زد و با شنیدن قدمهای لوکاس پشت پلکهای بستهاش چهره مات شده اون مرد رو تصور کرد. بدنش رو کمی بالا کشید و به آرنج دستهاش تکیه داد و نتونست جلوی کش اومدن نیشخندش رو بگیره.
- از چیزی که میبینی خوشت میاد؟!
وسوسه انگیز زمزمه کرد و وقتی جوابی از لوکاس نگرفت با فکر اینکه پسر جوون رو شوکه کرده خندهای سر داد.
- به جای اینکه اونجا وایسی بیا جلو و منو جوری که تموم این مدت تو تصوراتت داشتی به فاک بده
همونطور که با زنجیر توی گردنش بازی میکرد با لحن دستوریای گفت و با نزدیکتر شدن صدای پای لوکاس دوباره به موقعیت قبلیش برگشت و همونطور که میخواست لوکاس روی تخت بالا اومد و خیلی زود بدن سنگینش روی پایین تنه جونمیون داغ نشست و پاهاش دو طرف پسرک زیرش قرار گرفت و گرمای چسبیدن بدنهاشون برای لحظهای لبهای کوچیک و صورتیش رو برای نفس گرفتن باز کرد. لوکاس جوری که انگار بازیش گرفته باشه به تکون دادن پایین تنهاش ادامه داد و اذیت کردن جونمیون رو که برای قسمت اصلی سکس لحظه شماری میکرد رو از دست نداد.
ESTÁS LEYENDO
𝙺𝚛𝚒𝚜𝚑𝚘 𝚜𝚌𝚎𝚗𝚊𝚛𝚒𝚘𝚜
Fanfic𝙺𝚛𝚒𝚜𝚑𝚘 𝚜𝚌𝚎𝚗𝚊𝚛𝚒𝚘𝚜[𝚋𝚢 𝚖𝚊𝚛𝚜𝚑𝚖𝚊𝚕𝚕𝚘𝚠] سناریوهایی که شاید یه روز نوشته بشن🍷 هر گونه کپی ممنوع🚫 توضیحات: سناریوهای اینجا فقط تیکههایی از کل داستان هستند که من تصمیم به نوشتنشون گرفتم❤ پس ممکنه پرش زمانی به وفور دیده بشه و هیچ...