Part 2
فقط ۱۶ سال داشت که با وو شیانگ آشنا شد . پسر دورگه رعنایی که آرزوی وارد ارتش شدن داشت و همیشه درباره اینکه میخواست برای خودش و کشورش یه مرد واقعی باشه حرف میزد . کم کم پسر کوچیکتر رو هم با خودش همراه کرد . جونمیون هم با شیانگ وارد ارتش شد و دوستیشون رفته رفته عمیق تر شد. شیانگ همیشه به چشم یه برادر کوچیکتر بهش نگاه میکرد و هواش رو داشت . پسر کوچیکتر تو همه اتفاق های مهم زندگیش حضور داشت . وقتی ازدواج کرد . وقتی کریس به خانواده اش اضافه شد و حتی وقتی بخاطر یه تصادف بدنش نقص پیدا کرد و دیگه نتونست به کارش ادامه بده . حالا ۲۲ سال ازین دوستی قدیمی گذشته بود ولی همه چیز اونطوری نبود که جونمیون تصور میکرد . بعد از چند سال که به کره برگشته بود کریس نوجوونی که دیده بود کاملا تغییر شکل داده بود . سرکش...مغرور...لجباز و دردسرساز... جای سوال بود که شیانگ چطور همچین پسری تربیت کرده . کریس بعد از اون قضیه هر روز یه بازی بچگانه راه مینداخت تا رو اعصاب جونمیون خط بندازه . گرچه باید اعتراف میکرد تا حدودی موفق شده . ولی کیم جونمیون نمیدونست باید برای ضربه آخر انتقام کریس منتظر چی باشه.
نفس عمیقی کشید تا روی اعصابش مسلط باشه . از سر و صدا متنفر بود و پارتی های جوونای امروزی دقیقا چیزی بود که حالش رو بد میکرد . چشم هاش رو چرخوند تا بتونه اون دردسرساز رو پیدا کنه و وقتی بین یه عده جوون همسن خودش پیداش کرد جلو رفت و خیلی طول نکشید چشم های هوشیار پسر جوون بهش دوخته بشه و پوزخند اعصاب خورد کنش رو بزنه.
- پس بالاخره پیدات شد
اخمی روی صورت جونمیون نشست. با چه منطقی راه افتاده بود تا کریس رو ببینه؟! اون که میدونست پسر جوون از دست انداختنش لذت میبره.
- منظورت از حرفایی که زده بودی چی بود؟! نگو که باز هم یه بولشت دیگه سر هم کردی تا منو برای هیچی بکشونی اینجا؟!
خیره به کریس که از دوست هاش فاصله میگرفت لب زد و با حلقه شدن دست اون بلند قد رو مخ دور شونه اش اخم هاش رو تو هم برد.
- نه...یه چیز جالب تر پیدا کردم...یه چیزی که مطمئنم وقتی به روت بیارم رو زانوهات میفتی
کریس همونطور که لبه گیلاسش رو به لب هاش چسبونده بود با نگاه شیطنت آمیزی به جونمیون خیره شد . اما جونمیون بعد چند لحظه قفل نگاهشون رو شکوند و با ابرو به چند تا از دوست های کریس که تقریبا داشتن هم رو میمالیدن اشاره کرد.
- فکر کنم بهتره تو هم بری به کارت برسی...اینجوری وقت منم گرفته نمیشه
سر کریس برای ثانیه های کوتاهی به سمت دوستاش چرخید و با تکخندی دوباره توجهش رو به مرد نظامی رو به روش داد.
- رو من جواب نمیده...آخه میدونی چیه؟! یه مدته فقط با فکر تو بلند میشه
پوزخند روی لب های کیم محو شد و اخم های عمیق جذابش دوباره روی صورتش جا خوش کرد. اخم جزو جدا نشدنی ای از صورت جونمیون بود و وقتی با چشم های پرتلاطمش همراه میشد کریس متوجه میشد بدجور عصبانیش کرده.
- منظورت چیه؟!
زیر لب غرید و وقتی کریس در جواب شونه هاش رو بالا انداخت انگشت هاش به هم مشت شد . اون پسر بدجور اعصابش رو تحریک میکرد.
- فکر میکنی اگه بفهمن یکی از بالا بالاییاشون گی عه ، چیکار کنن؟!
کریس با تعجب ساختنی ای پرسید و بالاخره...تونست گرد شدن چشم های مشکی کیم رو ببینه... زده بود به هدف!!! کیم جونمیون بالاخره نقطه ضعف نشون داده بود . راضی از چیزی که دیده بود خندید و مایع تلخ توی گیلاسش رو روی زبونش ریخت.
- برام جای سواله تا حالا چند تاشونو کشوندی زیر خودت؟ یا برعکس...با اون صدای خوشگل لعنتیت زیر چندتاشون ناله کردی؟!
- درباره چی حرف میزنی؟!
صدای عصبی کیم سر حال میاوردش.
- پس هنوزم میخوای انکار کنی...
نیشخندی زد و جلو رفت تا بتونه مثل همیشه قدش رو به رخ اون مرد بکشه .
-هفته پیش خودم دیدمت...تو یکی از مهمونی هایی که با همنوع های عزیزت جمع شده بودین...
- که چی؟! میخوای بگی رفیق گی داشتن جرمه؟!
ایندفعه جونمیون حرصی لب باز کرد . کریس بازی بدی رو شروع کرده بود و جونمیون فکرش رو هم نمیکرد تنها رازی که مدت ها بود سعی میکرد پنهانش کنه اینجوری دست اون پسر بیفته .
انقدر این قضیه ترسونده بودش که حتی دیگه حواسش به این نبود که کریس از دیدن واکنش هاش لذت میبره .- وان نایتت زیادی دهنش گشاد بود و مست...فکر کنم هنوز فیلم اعترافش رو تو گوشیم داشته باشم...
- توله کثافت...فقط دهنت رو باز کن بگو چی میخوای...
یقه کریس رو بین انگشت هاش قفل کرد و باز هم به نیشخند رو مخش خیره شد . هر چقدر تلخ...ولی برگ برنده دست کریس وو بود و جونمیون اصلا دلش نمیخواست رویایی که اینهمه براش تلاش کرده بود یک شبه و بخاطر اون مغرور احمق به باد بره.
- نمیدونم...تو بگو...چی داری که بهم بدی کیم جونمیون؟! چی داری که بتونی راضیم کنی یه مدت طولانی دهنم بسته بمونه؟!
ᴮʸ ᵐᵃʳˢʰᵐᵃˡˡᵒʷ
#scenario
#modern
BINABASA MO ANG
𝙺𝚛𝚒𝚜𝚑𝚘 𝚜𝚌𝚎𝚗𝚊𝚛𝚒𝚘𝚜
Fanfiction𝙺𝚛𝚒𝚜𝚑𝚘 𝚜𝚌𝚎𝚗𝚊𝚛𝚒𝚘𝚜[𝚋𝚢 𝚖𝚊𝚛𝚜𝚑𝚖𝚊𝚕𝚕𝚘𝚠] سناریوهایی که شاید یه روز نوشته بشن🍷 هر گونه کپی ممنوع🚫 توضیحات: سناریوهای اینجا فقط تیکههایی از کل داستان هستند که من تصمیم به نوشتنشون گرفتم❤ پس ممکنه پرش زمانی به وفور دیده بشه و هیچ...