𝐒𝟖-𝟐🦊

108 31 3
                                    

Part 2

صدای همخونی بقیه با بکهیون که با مهارت زیاد پیانو میزد و صدای فرازمینیش اوج میگرفت بخش مورد علاقه مهمونی‌های دوستانه‌اشون بود و طبق معمول مهمونی‌های آخر هفته‌ با همون فضای آرام بخش همیشگی برگزار میشد. بوی سیگار و صدای برخورد گلس‌های شراب و گفت و گوهایی که بیشتر به بیزینس و روابط رمنس کشیده میشد فقط گوشه‌ای از اون مهمونی تکراری بود. با وجود زندگی کاری شلوغ هیچکدوم تمایلی به از دست دادن دورهمی کوچیکشون رو نداشتن و سال‌ها دوستی و پیوند عمیقی که بین ییفان و دوست‌هاش شکل گرفته بود بنظر جدا نشدنی میومد. هر کدوم گوشه‌ای از اتاق با چشم‌های خمار و بدن‌های رها شده آهنگ قدیمی خاطره انگیزشون رو مرور میکردن و در این بین ییفان بود که برای اولین بار فکرش جایی غیر از اون لحظه سیر میکرد و نبود صدای بمش نگاه‌های گاه و بیگاه دوستاش رو به سمت خودش میکشید.

با به پایان رسیدن موسیقی کلاسیک بکهیون صدای دست زدن جمع تقریبا کوچیکشون بالا رفت و بکهیون طبق عادت مثل یک شاهزاده خم شد و در جواب تشویق حضار تعظیم کرد. بلافاصله با خوابیدن صدای همهمه صدای موسیقی دیگه‌ای از گرامافون پخش شد و همه به ادامه دادن صحبت‌هاشون برگشتن و همین حین بکهیون بعد از برداشتن گلسی از شراب سفید مورد علاقه‌اش راهش رو به سمت صندلی نزدیک ییفان برداشت و همزمان سهون هم که متوجه عجیب رفتار کردن ییفان شده بود بدنش رو بالا کشید و نگاه مشکوکش رو به دوست قد بلندش داد.

- خب...سفر به کره چطور بود؟!

بکهیون با نشستن کنار ییفان بدون بیراهه رفتن پرسید و مرد کنارش بعد از نیم نگاهی به دوستاش زبونش رو با مایع سرخ رنگ گیلاسش تر کرد.

- بد نبود

کوتاه جواب داد و نگاهی بین سهون و بکهیون رد و بدل شد.

- از چه نظر؟!

سهون با بالا بردن ابروهاش زمزمه کرد و وقتی ییفان بدون جوابی از روی مبل کرم رنگش بلند شد نگاه هر دو هم به سمت بالا کشیده شد. ییفان جلو رفت و تقریبا جایی زیر لوستر شیک و طلایی رنگ اتاق ایستاد و با ضربه انگشترش به گیلاس توی دستش نگاه همه به سمت ییفان برگشت و مرد قد بلند با اطمینان از اینکه توجه همه رو جلب کرده صداش رو صاف کرد و انگشت‌هاش رو به دور گیلاسش محکم‌تر کرد.

- موضوعی هست که میخوام اول از همه با شماها درمیون بذارم

با صدای محکمش اعلام کرد و تونست نگاه کنجکاو بقیه و چشم‌های ریز شده بکهیون و سهون رو ببینه.

- با سفر به کره یه تحول تو زندگی من شکل گرفته...شاید با تصمیمم شوکه بشید ولی...خودم هم انتظارش رو نداشتم و قرار نبود سفر کاریم یه شخص دیگه رو به زندگیم وارد کنه...

جمله آخرش با نگاه‌های متعجب و شوکه بقیه همراه شد و مکث چند لحظه‌ای ییفان به شارلوت اجازه داد تا به سمت جونگین خم بشه و چیزی که ییفان میتونست حدس بزنه رو توی گوش جونگین بگه.

𝙺𝚛𝚒𝚜𝚑𝚘 𝚜𝚌𝚎𝚗𝚊𝚛𝚒𝚘𝚜Where stories live. Discover now