"داستان از نگاه هری"
_این دیگه چیبود؟!
سنگینی یه دست رو سینم بود،....اوه... النا! اون لعنتی رو تخت من چیکار میکنه؟!
لعنت بهت هری....
النا رو از رو تخت هل دادم._بلند شو لعنتی!
_چته؟!
با دستش صورتشو مالید و موهاشو زد کنار و بهم نگاه کرد و با غر غر گفت._فقط خفه شو و از اینجا برو.
داد زدم و رفتم سمت کمدم تا لباسمو عوض کنم.سرم خیلی درد میکنه... من دیشب مست بودم و یادم نمياد چیکار کردم... سارا هم بود؟!آره یادمه،... اون کی رفت؟! چرا خداحافظی نکرد!وای خدا!!!از اتاق اومدم بیرون و لیام رو دیدم که رو مبل نشسته و داره کتاب میخونه._سارا دیشب کی رفت؟!
پرسیدم. شاید بتونم یه چیزایی رو درباره دیشب به یاد بیارم._حدودا 8....براچی میپرسی؟!
_بنظرت چرا اون باهام خداحافظی نکرد؟!
جواب سوالشو با سوال دادم._نمیدونم چرا خداحافظی نکرد ولی فقط میدونم اون درحالیکه داشت گریه میکرد از اتاقت اومد بیرون و انقدر حالش بد بود که چندبار از پله های کوتاه اینجا خورد زمین....و اینم باید بدونی که با منم خداحافظی نکرد.
حرفای لیام باعث شد یه چیز سنگینی رو تو سینم حس کنم...اون چرا باید از اتاق من درحال گریه بیاد بیرون...؟!
صدای زنگ در اومد و من بی اختیار پریدم و رفتم سمت در.. یه حسی بهم میگفت که ساراست.
_سلام.
دارسی و لویی پشت در بودن و سلام کردن_اوه.. سلام
با دستم پشت گردنمو گرفتم. رفتم کنارتا بیان داخل.امروز آخر هفته نیست و قرار نبود که جمع شیم...پس اینا اینجا چیکار میکنن!؟_شما از سارا خبر ندارین؟!
دارسی پرسید این سوالش باعث شد حس بدی پیدا کنم._مگه دیشب برنگشت خوابگاه؟!
لیام پرسید و نفسم تو سینه حبس شد!_نه!...ما فکر میکردیم که شاید... اون... اینجا مونده....اون دختری نیست که شب بیرون از خوابگاه باشه!
دارسی گفت و دستشو برد لای موهاش...بردارشم همین کارو کرد_البته که نیست...
زیر لب، درجواب جمله آخر دارسی گفتم. اون دختر ساده و معصومیه...اون دیشب حالش بد بود و از اینجا رفت بیرون،من حتی یادمه اون مشروبم خورد...نکنه یه بلایی سرش اومده!!!_ما باید دنبالش بگردیم.
لیام گفت و از رو مبل بلند شد.ماهم وايستادیم..._اوه... واو!!! شماها بخاطر اون هرزه کوچولو با اون موهای قهوه ایش اینجا جمع شدین!
النا رو پله ها وايستاده بود و لبخند میزد...اون حرفاش درباره سارا درد قفسه سینمو بیشتر کرد...دارسی با دیدنش دست و پاش شل شدو افتاد رو مبل...رفتم سمت النا!خونم بخاطر اون حرفاش به جوش اومد!
