به محض اینکه متوجه نگاه خیرهی بکهیون روی خودش شد برگشت و دست به سینه به تاقچهی پنجره تکیه داد. نگاه بکهیون رو که حالا وسط اتاق ایستاده بود گیر انداخت. اون پسر طوری توی اتاق خودش معذب بود که انگار توی قلمرو چانیول پا گذاشته:
-سوپی که پزشک چو گفته رو برات آوردم.
چانیول که صداش از سکوت طولانی مدت دورگه شده بود گفت و ابروهای بکهیون ناخودآگاه بالا پریدن:
-معمولا هیونکی برام میاورد..
چانیول سر تکون داد و تاییدش کرد:
-حالا از اینکه من بجاش اومدم ناراحتی؟
و سپس لبخندی چاشنی شوخیش کرد و لبهای بکهیون به لبخند مصلحتی کش اومد:
-بنظرت دیوار اتاقم اینو نشون میده؟
نگاه چانیول بیهدف روی دیوارهای نیلی رنگ اتاق چرخید و بیتفاوت شونهای بالا انداخت و درنهایت بکهیون رو هدف نگاهش قرار داد:
-میخوای تا آخرش همونجا وایسی؟
تمسخرآمیز پرسید و بکهیون که پاهاش رغبتی برای جلو رفتن نداشتن گفت:
-اره، اینطور راحتم.
دستای چانیول پایین افتادن و توی جیب شلوارش مشت شدن:
-خیلی خب، من جلو میام
پلکهای بکهیون روی هم فشرده شدن و هوفی از روی کلافگی کشید:
-مسخره بازی در نیار چانیول، بگو چرا اینجایی؟ میدونی که اینقدر بدبختم که با هر اشارهای از طرف تو دست و پامو گم میکنم.
و کلماتش با نزدیک شدن چانیول، توی گلوش خفه شدن و هوای اطرافشو بلعید و نفسش تنگ شد.
چانیول گلوشو صاف کرد و درحالی که به چشمهای معصومی که روش میخکوب شده بودن خیره بود گفت:
-یادت رفته که خودت این شرطو گذاشتی؟
ابروهای بکهیون درهم کشیده شدن و متعجب شد:
-چه شرطی؟
چانیول تک خندهای سر داد و برای حفظ آرامشش دستی به موهاش کشید و بلاخره تماس چشمیش رو قطع کرد که البته برای دوباره وصل شدنش فقط دوثانیه زمان صرف شد:
-گفتی اگه قراره دیگه رابطهای باهم نداشته باشیم پس باید چند روز از یک سالو کنارت باشم.
-ولی این چند سالی هست که زیر قولمون زدی، چیشده که حالا میخوای بهش عمل کنی؟
با جدیترین لحنی که ازش بعید بود گفت و چانیول چارهای جز بالا انداختن شونههاش نداشت:
-ترجیح میدم برات توضیح ندم...
سپس پوزخند زد و فاصلهی بین صورتاشونو کم کرد و نفسهای داغشو روی پوست نرم بکهیون پخش کرد؛ ثانیهی بعد انگشت اشارهاش جایی نزدیک به قلب کوچک و تپندهی بکهیون رو پیدا کرد و از روی لباس لمسش کرد:
YOU ARE READING
𝐃𝐚𝐧𝐜𝐢𝐧𝐠 𝐈𝐧 𝐓𝐡𝐞 𝐃𝐚𝐫𝐤
Fanfiction«Dancing in the dark» Couple: Chanbaek, Kaisoo Genre: Romance, Angst, Supernatrual, Smut Author: Gen & Odine لازاروس، دنیایی ساخته شده از تاریکی، نفرت و نیروی شیطانی. دنیایی که به دست لرد جوانی در گردش بود و به دستهایی که به سمتش دراز میشدن و برای...