part 66

567 115 47
                                    

هشدار!
این پارت شامل صحنه‌های اسمات میباشد‌.🔞

چندبار پشت سرهم در رو به صدا درآورد و قبل از شنیدن صدای محبوبش درو باز کرد.
پوفی کشید و حین شل کردن گره کراواتش روی صندلی‌های مهمان نشست و گفت: خدای من! دیگه دارم دیوونه میشم. این مرد چرا انقدر حرف میزنه؟ اصلا مگه میشه یه آدم بتونه ساعت‌ها بی‌وقفه وراجی کنه؟
جیمین خندید و صفحه‌ی لپ‌تاپش رو بست. از پشت میزش بلند شد و کنار جونگکوک نشست.
″آره. آقای جانز کلا عاشق حرف زدنه.″
ابرو بالا انداخت و به سمت جیمین برگشت.
″نه نه جیمین! اون درمورد کار حرف نمیزنه. میدونه الان داشت از چی میگفت؟″
نگاه به صورت خسته‌ی همسرش انداخت و سرش رو به چپ و راست تکون داد.
″داشت تفاوت بین جنس چوب درخت گردو و انبه حرف میزد؟ آخه لعنتی این چه ربطی به همکاری ما داره؟″
خندید و پرسید.
″چطوری بحث و به اینجا کشوند؟″
سرش رو خاروند و گفت: نمیدونم.. واقعا نمیدونم.. من به سختی میتوتم ایتالین حرف بزنم بعد اونوقت مجبور بودم دو ساعت وراجی‌های این احمق رو گوش کنم. تازه بیشتر حرف‌هاش رو هم نفهمیدم.
خودش رو نزدیک‌تر کشید و چشم‌هاش رو به حالت التماس تنگ کرد و ادامه داد: جیمین..عزیزم.. نمیشه.. قرارداد رو باهاش فسخ کنیم؟ واقعا من باید هر هفته وراجی‌هاش رو گوش بدم؟ تازه انقدر عاشق حرف زدنه که بجای فرستادن دستیارش خودش تا اینجا میاد.
دوباره خندید و گفت: جونگکوک میدونستی آقای جونز قبل از اینکه تو بیای دو ماه یکبار میومد؟ ولی از وقتی تو اومدی هر هفته میاد.
چشم‌هاش رو گشاد کرد و پرسید: واقعا؟ چرا؟
″نمیدونم شاید شیفته‌ی تو شده.″
نفس عمیقی کشید و با حرص گفت: تو که شوخی نمیکنی؟!
با لبخندی که سعی در جمع کردنش داشت گفت: نه نه شوخی نیست اون واقعا از هم صحبتی با تو لذت میبره.
″چـ.. چرا؟″
″فکر کنم بخاطر اینکه تو تموم حرفاشو گوش میدی. اونم دنبال یه گوش مجانی برای حرف زدنه.″
جونگکوک کمی خودش رو جلوتر کشید.
″اوه خدای من. پس نباید براش سر تکون بدم.″
بحث رو عوض کرد و گفت: خسته‌ای؟
جونگکوک سرش رو گرفت و جواب داد: آره. سرم درد گرفت.
اخلاق جونگکوک رو به خوبی حفظ بود. میدونست که حوصله‌ی مکالمه‌های طولانی رو نداشت.
دست روی شقیقه‌هاش گذاشت و به حالت دورانی ماساژش داد.
″چشم‌هاتو ببند. کمی استراحت کنی آروم میشی.″
طبق گفته‌ی جیمین پلک‌ روهم گذاشت و عطر تنش رو نفس کشید. مچ دستش رو گرفت و گفت: خودت خوب میدونی من چطوری آروم میشم.
سر کج کرد و پرسید: چطوری؟
سرش رو جلوتر برد و به شونه‌ی جیمین تکیه داد.
″منو ببوس!″
بخاطر صداقتش حتی در اظهار نیازش لبخند زد و موهاش رو نوازش کرد.
″پس اومدی اینجا تا آروم بشی؟″
سر تکون داد و توی بغل جیمین چشم بست.
″این مشکل توئه. من که بهت میگم قرارداد رو تموم کنیم.″
دست به گردن جونگکوک کشید.
″آقای جونز سهامدار خوبیه. توی حیطه‌ی کاری نباید با سلیقه‌ی شخصی قضاوت کرد. باید با منطق پیش بریم.″
پوف کشید‌.
″پس انقدر حساس نباش. اگه دیدی زیاد حرف میزنـ..″
″گفتم منو ببوس.″
بخاطر قطع شدن حرفش سرش رو پایین برد و نگاه به چشم‌های بسته شده‌اش انداخت. آروم لاله‌ی گوشش رو بوسید و مسیر بوسه‌هاش رو به سمت گونه‌های جونگکوک هدایت کرد.
سر خم کرد و لب‌های جونگکوک رو آهسته اما طولانی بوسید. جونگکوک تکیه‌اش رو گرفت و سر جیمین رو به خودش نزدیک‌تر کرد.
اینبار جونگکوک شروع کننده‌ی بوسه شد. عمیق و عاشقانه بوسید. تنها یک بوسه‌ی سطحی براش کافی نبود. دست برد و کراواتی که همین صبح جیمین براش بسته بود رو شل کرد و این کار رو برای کراوات جیمین هم تکرار کرد. موقتا بوسه رو قطع کرد و زبونش رو روی گردن جیمین کشید و شنوای صدای هیس مانندش شد‌. لیسی به چونه‌اش کشید که در این حین در اتاق به دنبال تق کوتاهی باز شد.
″رئیس پارک! من بررسیش کردم. هیچ ایرادی..″
صدای کیم سوک جین همزمان با بوسه‌ی جونگکوک و جیمین قطع شد.
سریع نگاه گرفت و با تته پته کردن گفت: اوه.. اوه.. ببخشید.. متاسفم.. باید منتظر میموندم بوسه‌اتون تموم میشد.
جونگکوک برخلاف جیمین که خجالت زده شده بود، لب پایینش رو لیس زد ‌و با خنده بلند شد و به سمت جین قدم برداشت.
″بیا تو. اشکالی نداره. ولی دیگه بدون اینکه اجازه‌‌ی ورود بگیری؛ نیا تو.″
دستیار سوک جین بعد از دیدن کراوات شل شده‌ی جونگکوک آب دهنش رو پرصدا قورت داد.
″نه.. نه.. من میتونم بعدا هم بیام. فعلا مزاحم شما نمیشم.″
دری که نیمه باز گذاشته بود رو کامل باز کرد و سریع ازش بیرون رفت و درو پشت سرش بست.
جیمین با رفتن جین بلند شد و دست به گردن خیس و داغش کشید. جلوتر اومد و با اخم ریزی که بین ابروهاش نقش بسته بود، مشتی به کتف جونگکوک زد و پچ پچ کنان گفت: بارها گفتم اینجا منو نبوس! هرچی ابهت و آبرو داشتم رفت.
خندید و به سمتش برگشت.
″چی؟ این تو بودی که خواستی آرومم کنی و اول تو منو بوسیدی.″
با اخمی که حالا پررنگ‌تر شده بود جواب داد: نمیخوام. دیگه منو نبوس!
ابرو بالا انداخت و با تعجب گفت: نبوسمت؟ مگه میتونم؟ من تنها بهانه‌ام برای کار کردن و اومدن به شرکت بوسیدن و بودن پیش توئه.
دست به سینه شد و با عصبانیتی که معلوم بود ساختگیه، گفت: از این به بعد بهانه‌های جدید پیدا کن.
دست جیمین رو با یک حرکت کشید و کمرش رو به دیوار پشت سرش کوبید.
″بهانه جدید؟ تو بهترین بهانه‌ای. برای زندگی برای ادامه..″
چینی به ابروهاش انداخت.
″یا جئون الان هیچ حوصله‌ی لاس زدن‌هاتو ندارم. باورت میشه این سومین باریه که از وقتی اومدیم جین مارو اینطوری دیده.″
سرش رو نزدیک گودی گردن جیمین برد و حین نفس کشیدن پرسید: مگه مهمه؟ می‌تونه با اجازه گرفتن داخل بیاد.
با لب‌های جلو کشیده‌اش گفت: خب.. اون دستیار منه. هرچی ابهت داشتم رفت.
روی کبودی‌ای که اثر شیطنت‌های دو شب پیششون بود، زبون کشید و جایی نزدیک به همون لکه رو گاز گرفت.
″آخ! نکن. دوباره یکی میاد تو.″
به دنبال حرف جیمین، دست جلوتر برد و قفل درو بست.
″حالا دیگه هیچکس نمیتونه بیاد.″
″جونگکوک..″

MY TRUST | KOOKMIN Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang