part18
ویوجیمین
که با دیدنش یه لحظه نفسم رفت.. بدن ورزشکاری و برنزش حالا بیشتر به چشم میومد و موهای بلندش دورش ریخته بود واین پسر به نظرم میتونست یه مدل ها.. ت باشه که یهو دوتا دست بزرگ جلو چشمام اومد و تصویر قشنگ روبروم محو شدویو یونگی
یهو صدای جونگکوک از پشت جزیره اومد تا برگشتم دیدم لخت وایساده و بعد به جیمین نگاه کردم که دیدم داره محو نگاهش میکنه با دیدن اینکه جیمین داره به جونگکوک نگاه میکنه با حرص دستمو سریع جلوی چشماش گرفتمو روبه جونگکوک گفتم
_این چه وضعشه ها
کوک با تعجب اول نگاهی به دستام ک جلو چشمای جیمین بود انداخت و بعد به من
_چه وضعی هیونگ
_یه نگاه به خودت انداختی.. ها.. فک کردی فقط خودمون تو خونه اییم..ویو جونگکوک
تا به خودم نگاه انداختم تازه فهمیدم لخت اومدم از اتاق بیرون سریع برگشتم تو اتاق و همینجور ک داشتم لباسامو میپوشیدم تازه معنی نگاه جیمینو به خودم فهمیدم.. اون داشت به من نگاه میکرد؟.. یعنی از هیکلم خوشش اومده بود؟
هوف جونگکوک تو چت شده اصلا من چرا باید برام مهم باشه که اون داره به چی فکر میکنه و یا از من خوشش میاد یا نه..حتما دیوونه شدم
تا خواستم برم پایین صدای جیمینو شنیدم که میگه...
ویو جیمین
_همون موقع دستای یونگی از جلوی چشمام کنار رفت که با خجالت سرمو پایین انداختمو لبمو گاز گرفتم.. تو چیکار کردی جیمین... اما ته دلم
یچیز دیگه میگف
که از اون هیکل خیلی خوشش اومده..ویو یونگی
بعد از اینکه دستمو برداشتم با حرص رومو اونطرفی کردم و خودمو مشغول اماده کردن مواد دسر کردم اما فکرم فقط مشغول یه چیزی بود اونم اینکه اوردن جیمین اونم جایی که جونگکوک در اونجا حضور داره کار درستی بود؟ویو جونگکوک..
جیمین: اوم یونگی اگه میشه لطفا تو دسر من کره بادوم زمینی نریز چون من حساسیت دارم
یونگی: اوه حتما جیمین
با فهمیدن این موضوع با فکری که به سرم زد سریع از پله ها رفتم پایین که به یونگی بگم که من دسرو درست میکنم که یونگی کارمو راحت کرد
همینجور که از اشپزخونه میومد بیرون تا منو دید گفت
اوه کوک اومدی من گوشیم داره زنگ میخوره فکر کنم از شرکته من میرم جواب بدم لطفا اگه میشه دسرو اماده کن_حتما هیونگ و تا رفت سریع رفتم سمت دسرا که دیدم جیمین هم رو صندلی نشسته و سرش تو گوشیه..موادش اماده بود فقط نیاز داشت که تو قالب بریزم پس سریع شروع کردم به درست کردنش بعد از اینکه دسرو اماده کردم.. سریع یکم از کره بادوم زمینیو با قاشق برداشتمو ریختم رو دسر و بعد کاکائو هارو که حالت تیکه ایی داشت رو دسرش ریختم که پیدا نباشه...
بعد از اینکه کارم تموم شد با پیروزی به شاهکارم نگاه کردم که صدای جیمین از کنار گوشم اومد
_اوه.. درست کردی.. چه سریع.. اون مال کیه؟
و دستشو به سمت اون دسری که تک بود و روش پر از تیکه کاکائو بود برد
_اوم... برای توعه
با تعجب و ذوق برگشت سمتمو گفت
_جدا.. اوه ممنونم جونگکوکا.. فکر کنم خوش مزه باشه..
با دیدن ذوقش برای لحظه ایی پشیمون شدم اما سریع به خودم اومدمو با کلافگی از اشپز خونه زدم بیرون.. و رفتم تا یونگیو صدا کنم
YOU ARE READING
kookmin (my half brother)
Romanceجیمین پسری که تو بچگیش از مادرش به دلایلی جدا میشه و با دوستش تهیونگ به امریکا سفر میکنه اما یهو چی میشه بعد از سال ها جیمین دوباره به کره برگرده و با برادر ناتنیش روبرو بشه ....