part14
ویو جونگکوک
بعد از اینکه از هواپیما بیرون اومدمو وارد فرودگاه شدم یه نفس راحت کشیدم..
اخیش هیجا بهتر از جایی که بهش تعلق داری نمیشه زنگ زدم به یونگی که ببینم رسیده یا نه... تازه یادم افتاد ساکمو تحویل نگرفتم همینجور که درحال شماره گرفتن یونگی بودم و سریع به سمت تحویل ساک میرفتم یهو محکم با یکی برخورد کردم و شونم درد بدی گرفت
چون لعنت بهش دسم چاقو خورده بود با عصبانیت برگشتم سمت طرف تا یچیزی بهش بگم که با یه پسر ریزه میزه روبرو شدم..
بهش میخورد یه 18سالی داشته باشه موهاش طلایی بود و پوست سفیدی داشت و معلوم بود مال کرس..
شت کوک داری به چی فکر میکنی با عصبانیت نگاهش کردمو با دادگفتم
_هی بچه مگه کورییویو جیمین
با شنیدن حرفش اخمی کردمو گفتم
_اولن درست حرف بزن بعدم بچه خودتی بعدم انقدر عجله داشتی که تلفن منم بخاطر برخورد تو افتاد و صفحش اسیب دید و اینکه... قدمی به جلو برداشتم که ادامه حرفمو بزنم اما نمیدونم چیشد که یهو پام لیز خورد و بعد...
ویو جونگکوک
همون موقع قدمی به سمتم برداشت که نمیدونم چیشد که پاش لیز خورد و نزدیک بود بیوفته که ناخوداگاه سریع به سمتش خیز برداشتمو دستمو دور کمرش حلقه کردم..
ویو یونگی
تا ساک خودمو با جیمین تحویل گرفتم سریع برگشتم سمت همونجایی که جیمین وایساده بود با ندیدنش اومدم گوشیمو بردارم که زنگش بزنم که با دیدن صحنه روبروم..
ویو جیمین
همون موقع دستی دور کمرم حلقه شد و بعد تو یه جای گرم فرو رفتم.. اروم اروم چشمامو باز کرد..ویو جونگکوک
تا چشماشو باز کرد حس کردم محو چشماش شدم اروم نگاهم به سمت پایین رفت... ل. باش صورتی بود و همینطور هوس انگیز... که همون لحظه یهو...
VOCÊ ESTÁ LENDO
kookmin (my half brother)
Romanceجیمین پسری که تو بچگیش از مادرش به دلایلی جدا میشه و با دوستش تهیونگ به امریکا سفر میکنه اما یهو چی میشه بعد از سال ها جیمین دوباره به کره برگرده و با برادر ناتنیش روبرو بشه ....