my half brother

884 98 4
                                    

part4

همون موقع انگشتمو زدم وسط پیشونیشو گفتم

_نخیر و همینجور که ماشینو روشن میکردم تا بریم خونه گفتم من مثل تو هول نیستم که هروز با یکی باشم ته.. فقط.. چیزع.. فقط یکم خاستم تو ماشینم بشینم اصلا.. من چرا دارم برا تو توضیح میدم؟

_یا جیمین خیلی بزرگش کردی کجای اخلاق من هوله فقط.. خب فقط موقعی که وارد رابطه میشم میفهمم اون نیمه گمشدم نیس

فقط با نگاهی که خر خودتی توش موج میزد نگاهش کردمو گفتم
_باشه ته تو راست میگی حالا لطفا دهنتو ببند تا به خونه برسیم..

تا ماشینو پارک کردم سریع بدون توجه به ته رفتم تو خونه و پریدم تو حموم که همون موقع ته اومد و زد به درو گفت

_جیمیننن من قرار بود برم حموم
_ته قول میدم زود بیام بیرون
_جیمیننن انقد دروغ نگو تو حمومت دوساعت طول میکشه

_ته زود میام حالاعم برو غذا سفارش بده تا اومدم یچیزی بخورم دیشبم درس حسابی غذا نخوردم..

ویو تهیونگ

_موقعی که دیدم دیگه جوابمو نداد و حرفمو به چپشم نگرفت تصمیم گرفتم برم غذا سفارش بدم تا از گشنگی نمیریم.. همینجور که مشغول انتخاب غذا بودم که سفارش بدم.. صدای زنگ گوشی اومد..

این.. صدای زنگ گوشیه جیمین بود.. رفتم سمت کیفش و گوشیشو از توش دراوردم و نگاهی به شماره انداختم.. ناشناس بود.. ایکون سبز تماسو زدمو دم گوشم گذاشتم
_بله؟
باشنیدن صدای زن با تعجب گوشیو از گوشم فاصله دادمو به صفحه گوشی نگاه کرد.. از کره بود با تعجب ابرومو بالا انداختم
سابقه نداشت جیمین با زنی رابطه داشته باشه یا اصلا گوشیش زنگ بخوره و یه زن پشت خط باشه اونم از کره تا جایی که یادمه جیمین هیچ اشنایی جز مادرش تو کره نداره که اونم چند سالیه که باهاش حرف نزده

_ببخشید.. پارک جیمین؟
_نه.. من دوستشم شما؟
_میشه گوشیو بهشون بدی؟
_فعلا الان حمومه موقعی که اومد بهشون میگم زنگتون بزنه
_باشه..

kookmin (my half brother) Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang