part21
ویو یونگیتا داروهای جیمینو گرفتم سریع به سمت اتاقش قدم برداشتم که ببینم بهوش اومده یا نه تا در اتاقو باز کردم پلاسیک قرصا از دستم افتاد و دستمو مشت کردم..
جونگکوک سرشو گذاشته بود رو دست جیمین و خوابیده بود تا اومدم برم سمت جونگکوک نمیدونم چیشد اما نتونستم و وسط راه متوقف شدم... اخرین نگاهمو بهشون انداختم و اروم زیر لب گفتم
_نمیزارم کسی تورو از من بگیره... حتا برادرم
و سریع از اتاق بیرون زدم...
ویو جونگکوکتو خوابو بیداری بودم که صدای گوشیم تو اتاق پیچید گوشیو از تو جیب شلوارم دراوردم.. و نگاهی به صفحه گوشی انداختم نامجون بود سریع گوشیو جواب دادم و بعد به جیمین نگاه کردم و با دیدن اینکه هنوز خوابه نفس عمیق و راحتی کشیدم که با صدای نام تازه متوجه شدم پشت خطه و من دارم به جیمین نگاه میکنم
_اوه ببخشید حواسم پرت شد...
_حواست پرت کی شده کوک
خنده ایی کردم و ناخوداگاه دوباره به جیمین نگاه کردم..
_نامجون
_چیشده کوک
_یه اتفاقی افتاده... و بعد شروع کردم به گفتن تمام اتفاقات..ویو جیمین
با سردرد زیادی بیدار شدم حس میکردم دستم سنگینه.. چشمام تار میدید چند بار چشمامو بازو بسته کردم و با دیدن سر جونگکوک روی دستم با تعجب بهش نگاهی انداختم اون.. اون اینجا چیکار میکرد..
ناخوداگاه با اون یکی دستم که سرم بهش وصل نبود به سمت موهای مشکیش بردم که یهو صدای گوشیش بلند شد سریع دستمو پس کشیدم و چشمامو بستم که صدای مردونه و خش دارش به گوشم خورد.._من.. من عذاب وجدان دارم نام.. اون بخاطر من اینجوری شد.. نمیدونم چیشد این کارو کردم...
اما وقتی دیدم با هیونگ انقدر صمیمیه که باهاش اومده سفر و بعد هیونگ ازش حمایت میکنه و تازه اونو با خودمون اورد خونه شخصی خودش جایی که هیچ غریبه اییو نمیاره وقتی دیدم اینجوری بهش اهمیت میده ... یجوری حرصم گرفت..تحقیرش کردم...
از عمد بهش بدترین اتاقو دادم اما.. من واقعا نمیخواستم اینکارو کنم...ویو جونگکوک
من پشیمونم نامجون
همینجور که داشتم حرف میزدم برگشتم سمت جیمین که یهو....
![](https://img.wattpad.com/cover/373046651-288-k945320.jpg)
DU LIEST GERADE
kookmin (my half brother)
Romantikجیمین پسری که تو بچگیش از مادرش به دلایلی جدا میشه و با دوستش تهیونگ به امریکا سفر میکنه اما یهو چی میشه بعد از سال ها جیمین دوباره به کره برگرده و با برادر ناتنیش روبرو بشه ....