part56
_چون منه لعنتی دوست دارم
با شنیدن حرفش حس کردم راه نفسم بسته شده و دیگه نمیتونم نفس بکشم... انقدر ضربان قلبم بالا رفته بود که حس میکردم کوک هم میتونه صدای قلبمو بشنوه حس میکردم این یه توهم شیرینه اما با جوابی که داد فهمیدم این یه توهم نیست این خود واقعیته
_تو...تو...چی گفتی...
_پارک جیمین..من عاشقتم..ویو جونگکوک
با ندیدن عکس العملش تا اومدم حرفی بزنم همون لحظه دستاشو دو طرف صورتم گذاشت و بعد لبامون دوباره بهم گره خورد..
بعد از چند دقیقه با نفس تنگی از هم جدا شدیم که پیشونیامونو بهم چسبوندم و گفتم
_تو چی... حس تو به من چیه جیمین..
با چشمای کشیده و قشنگش بهم نگاه کرد... من در برابر اون چشما احساس ضعف میکردم.. ولی با شنیدن حرفش دستمو روی قلبم گذاشتم
_منم دوست دارم کوک..ویو جیمین
یهو دستشو گذاشت روی قلبش که با نگرانی دستشو گرفتمو گفتم
_کوکی..چیشد حالت خوبه؟
با چشمای براق و گرد شده نگاهم کردو گفت
_چی گفتی
_هان
_میگم همین الان چی گفتی
_کوکی تو...
همون لحظه دوتا لپامو گرف و تند تند چندتا بوسه به لبای غنچه شدم زدو گفت
_آخ..تو نمیدونی وقتی اینجوری بهم ابراز علاقه میکنی اینجوری صدام میکنی قلبم از شیرینی صدات...کارات میخواد وایسه.. جیمین تو برای قلب ضعیف من زیادی شیرینی
با شنیدن حرفاش حس میکردم پروانه های تو قلبم بپر بپر میکنن با ذوق و خجالت دستمو روی صورتم گذاشتمو گفتم
_یاااااا انقدر باهام لاس نزننننن
دستمو گرفت و از روی صورتم برداشت و با چشمای گرد و مشکیش بهم نگاه کردو با یه لحن خاصی گفت
_قراره از این به بعد بیشتر باهات لاس بزنم و قرار نیست اعتراضی کنی..
که تا اومدم حرفی بزنم همون لحظه با شنیدن صدای اوما جونگکوکو هولش دادم عقب دادم
_یاا شما دوتا اینجایین....حالا بعدا میتونین کلی باهم حرف بزنین سریع بیاین پایین مهمونی شروع شده...
سری تکون دادم که دوباره جونگکوک اروم اروم بهم نزدیک شد اما همون لحظه اوما دوباره برگشت سمتمون و با تهدید گفت
_همین الان با من میاین پایین
و بهمون اشاره ایی کرد که به سمتش رفتیم و تا اوما برگشت جونگکوک سریع به سمتم اومد و دستای ظریفمو بین دستاش گرفت و لبخندی بهم زد که با خجالت و لپایی سرخ شده لبخندی زدم و باهم به سمت پایین رفتیم..اما نمیدونستم که این خوشحالی زیاد دووم نمیاره...ویو ناشناس
به در روبروم نگاه کردم.. و اروم اما محکم به سمت در قدم برداشتم که بادیگارد روبروم جلومو گرفت که همون لحظه کارتی که از یه نفر کش رفته بودمو نشونش دادم که درو برام باز کرد تا وارد خونه شدم اولین چیزی که چشممو گرفت طرح کلاسیک و شیک خونه بود.. نگاه کلی به خونه انداختم.. اما با شنیدن صدای اشنایی سرمو به طرف صدا برگردوندم و با دیدن زن زیبایی که داشت اروم میخندید و با بقیه حرف میزد تعجب کردم... اون.. صدا.. خیلی اشنا بود... نگاه دقیقی بهش انداختم... و بعد با کلافگی به اطرافم نگاه کردم.. پس.. اون کجا بود..دوباره به اون زن نگاه کردم.. چرا.. انقدر صداش شبیه اون بود؟.. ماسکمو رو صورتم محکم کردم و کلاه سوییشرتمو روی صورتم انداختم و با حرص برگشتم... اون.. اونجا نبود.. یعنی... همون لحظه یکی با صدای بلند گفت
_جیسو عزیزم یه لحظه میای
سریع سرمو به سمت صدا برگردوندم و با دیدن همون زن که به سمت طرف میره نیشخندی زیر ماسک زدم...پس اون خودش بود...خب اینم از پارتای امشب اگه مشکلی داشت متاسفم
امیدوارم که خوشتون بیاد و دوست داشته باشین لطفا کامنت و ووت یادتون نره چون من به انرژیتون نیاز دارم..بوس بهتون 💜
KAMU SEDANG MEMBACA
kookmin (my half brother)
Romansaجیمین پسری که تو بچگیش از مادرش به دلایلی جدا میشه و با دوستش تهیونگ به امریکا سفر میکنه اما یهو چی میشه بعد از سال ها جیمین دوباره به کره برگرده و با برادر ناتنیش روبرو بشه ....