(part3)

736 75 6
                                    

این پسره حالش خوش نیس...تموم داره زر زر میکنه...

/میخوای کار آموز من شی که چی بشه؟

/من میخوام انتقام بگیرم

/ههههه...انتقام؟یه چیز بگوپ به قواره و اون مو های فرفریت بیاد کوچول.این جور لقمه ها واس دهن تو گشاده.

/من خودم اومدم پیشت.پس شرایطشو دارم

/شرایطشو داری؟احمق کله پوک میفهمی چه کارایی باس بکنی؟تو هنو نفست بو شیر میده.

/منم میتونم مثه تو باشم مگان.

/هیچوقت نمیتونی

/میتونم.تو اوننقدر که وانمود میکنی بد نیستی.نمیتونی باشی.

/اوووه...واقعا؟

/اره واقعا.

دیگه نتونستم جلوی خودمو بگیرم.گلوشو با تمام قدرتم توی دستم مچاله کردم و به درخت فشارش دادم

/هنوزم سر حرفت هستی جوجه؟هنوزم خوبم؟

با یه صدای خفه جوابمو داد

/اره...تو هیچوقت نمیتونی بد باشی.میخوای ولی نمیتونی.

/خفه شو

/میخوای ولی نمیتونی.خودتم اینو میدونی

/گفتم خفه شو(با داد)

/میدونی...حتی خودتم میدونی که کامل بد نیستی.

گلوشو ول کردم.اون میتونست یه کار آموز حرفه ای شه.باید نگهش میداشتم.

/از کی میخوای انتقام بگیری؟

/پدر بزرگم.

/چه نوه ای!واس چی؟

/اون دنبال من بود.اون عوضی منو میخواست.ولی مامان و بابامو کشت.با لگد.چند نفر رو اجیر کرد تا منو

واسش ببرن و هر مانعی سر راهشه رو نابود کنن.اونا هم به مادرم تجاوز کردن و کشتنش.پدرم رو هم

اینقد لگد ذدن که یکی از دنده هاش شکست و مستقیم توی قلبش فرو رفت...

دلم واسش سوخت. باید هرجوری که میشد کمکش میکردم.

/اسمت چیه؟

/هرولد.هری صدام میکنن

/خیله خب هرولد.در بیار تیشرتتو.

/چی؟

/مگه کری؟تیشرتتو در بیار

/چرا خب؟

/در میاری یا نه؟

سریع تیشرتشو در اورد.کلی تتو روی بدنش بود.خندم گرفت.

/این بدنه یا دفتر نقاشی؟

/اینا تتو هستن نه نقاشی...

Girl of the darknessWhere stories live. Discover now