(part59) zayn

152 11 3
                                    

داستان از دید مگان

با هری به خونش رفتیم و من دوش گرفتم و بعد از خشک شدن کامل موهام لباسامو عوض کردم. البته خب هیچ ایده ای نداشتم که چی بپوشم به خاطر همین یه بافت گشاد سورمه ای با یه شلوارک سورمه ای که تا زیر زانوم بود پوشیدم موهامو صاف کردم.

وقتی خودمو جلوی آینه دیدم یکم ترسیدم... رنگم زرده و زیر چشمام واقعا گود رفته. اصلا از قیافم خوشم نمیاد.

توی کشوی میز آرایشی بلااستفادم یکم گشتم... من هیچ ایده ای ندارم که واسه تنظیم کردن قیافم که مثل زرد آلوی پلاسیده شده چیکار کنم.

یه سایه چشم کاملا مشکی برداشتم و دور چشممو سیاه کردم... خب این.... زیاد هم بد نیست. در اتاقم باز شد و یه دختر اومد داخل. اوه خدایا شکرت...

/وات د... مگان!!!!!!!!!

/سلام بتانی.

یه لبخند به زور زدم. فوری کیک و اب میوه ای که دستش بود رو روی میز گذاشت و اومد سمتم. بغلش کردم و باهاش یه رو بوسی کوچیک انجام دادم.

/هری درباره برادرت گفت که حالش بده. اما فکر نمیکردم مراقبت ازش اینقد سخت باشه.

هری بلوف زده بتانی.

/آم... خب... آره... ههههه... لیام حالش بد بود. سرما خورده بود... خودت که میدونی... پسرا اصلا حواسشون به خودشون نیست.

/اوهوم. اما انگار تو هم مریضی.

/من خوبم. خستم فقط....

/چقد چشمات خوشگل شده! واو تو هر روز به این سایه احتیاج داری.

/دست بردار. من زیر چشمام گود رفته بود به خاطر همین زدم.

/خب من همه چیزتو که میبینم دلم میخواد یه کارایی بکنم.

/چه کارایی؟

یه صندلی برام کشید و یه چیز از تو کشو در اورد.

/موهاتو آبی میکنیم. دم موهاتو.

/چی؟!؟!؟!؟!؟؟!؟!،!؟!؟

/با گچ مو. بری دوش بگیری پاک میشه.

/پاک نشد کل موهاتو با اسپری رنگ سبز میکنم.

/میتونی این کارو کنی. درضمن فقط دم موهاته

یه چیز جدید! نشستم و موهام صاف شد. یکم وقت برد و خب من نمیفهمیدم اون داره چیکار میکنه اما هر کاری میکنه به نفعشه که من خوشم بیاد.

/حالا میتونی خودتو ببینی.

وقتی خودمو دیدم یه لبخند کوچیک اومد روی لبم.

/ این خوشگله....

/ اوهوم. بیا بشین و کیک و آب میوتو بخور.

/مرسی.

بعد از این که کیک و آب میومو تموم کردم رو تخت دراز کشیدم.

/اینجا هیچ کا...

Girl of the darknessWhere stories live. Discover now