چند کلمه...

97 13 6
                                    

خب دوستای عزیزم.

ساحلم همونجور که میدونید.

مرسی از اونایی که همیشه بودن.... ووت زدن و کامنت گذاشتن. خیلی دوستشون دارم

مخصوصا سارا....

ازم کیلومتر ها دوره ولی هوامو خیلی داره و من عااااشقشم.

اومدم چند کلمه بگم درباره این داستان...

ببینید... مسلما اکثرتون خودتون داستان مینویسین و دوست دارین براتون ووت بزنن و کامنت بزارن.... منم مثل شما مینویسم و خیلی هم دوست دارم برام کامنت بزارین. نظر بدین.... مشکلاتشو بگین.... اصلا وقتی چمیدونم.... یه حسی میگیرین موقع خوندنش رو بگین.... اینا برای من خیلی شیرین و دوست داشتنین....

اونایی که نمینویسن هم خب کلا بحثشون جداست....

هر نویسنده ای وقت میزاره....

✒مینویسه....
از شارژ گوشیش استفاده میکنه....
از چشمش مایه میزاره....
⌚از وقتش میزنه

چه توی شب...
چه توی روز...

اون مینویسه تا چند نفر مثل شما بیان و بخونن....

اما....

یه توقعاتی هم داره. مثلا ووت کردن وقت نمیبره.... کامنت گذاشتن باعث نمیشه خدایی نکرده آپاندیستون عود کنه...

پس یه لطفی کنین و اگه میخونین (هر داستانی رو. نه فقط مال منو) ووت کنین. کامنت رو دیگه هرکدومتون میخواین بزارین.... ولی مطمعن باشین خیلی نویسنده ها خوشحال میشن....

《¿》《¿》《¿》《¿》

حالا جدا از اونا یه چیزایی باید درباره داستان خودم بگم.... متوجه شدین که تا چند قسمت پیش هم یه کاراکتر جدید توی داستان اومد به اسم کوین لایت که هریسون گیلبرتسونه...(harrison gilbertson) . میخواستم بگم هنوز هم کاراکتر توی داستانم میان پس یعنی حالا حالا ها این داستان ادامه داره.... اولین داستانمه و وقتی که قسمتای اولشو میخونم متوجه میشم که چقد قلمم بد بوده.

و مسلما متوجه شدین که چرا پتروس به مگان کمک میکرده و مگان دقیقا چیه....

اگه هنوز هم چیزی مونده که باید بدونید یا سوالی دارید رو بهم توی کامنت بگید. حتما بهتون جواب میدم.


میعاشقمتون

ساحل


Girl of the darknessDonde viven las historias. Descúbrelo ahora