(part 26) dont cry little girl...dont cry

254 29 4
                                    

سلام گلیا.این اهنگی که توی این قسمت بهتون میگم رو لازم دارین.پس بهتون توصیه میکنم حتما برید دانلودش کنین.چون باید با ریتم اهنگ اشنا بشید.این یه موسیقی بی کلامه.به خاطر همین میگم برید دانلودش کنید.اسم اهنگ هم
Ramin Djawadi :You are no son of mine

ممنون میشم دانلودش کنید

·○·○·○·○·○·○·○·

میدونم چقدر از اون کوفتی خورده بودم که صدای جیغ و داد وحشتناکی از خونه همسایه بلند شد.جیغ های یه دختر بود و داد های زنونه...چرا بعضیا اینقد حیوونن؟ لعنت بهت زن....چیکارش داری؟ سریع شیشه رو گذاشتم کنار و کلید رو برداشتم از خونه بیرون رفتم.نمیدونم جرات این که از خونه بیرون برم از کجا اومد.رفتم بیرون و مستقیم رفتم سمت اون خونه.در زدم.سعی کردم تا جایی که ممکنه خونسردی خودمو حفظ کنم و تا زنه اومد دم در دماغشو به صورتش نچسبونم.در رو باز کرد و با ترش اخلاقی گفت
/بفرمایید.
/میشه دخترتونو ببینم؟
/چیکارش داری؟
/یه کاری...
/دستش بنده.
/بند چی؟
/به تو چه...
/دستش بند گریه کردنه؟ هرچی باشه یه دل سیر کتک خورده.

تا خواست در رو ببنده پامو بین در گذاشتم و در رو هل دادم.سریع رفتم داخل و در رو بستم.دختره یه گوشه نشسته بود و گریه میکرد.لباساش هم نقریبا پاره پوره بود و لکه های خون روی لباسش معلوم بود.
/باهاش چیکار کردی وحشی؟
/به تو چه؟ گمشو برو از خونه من بیرون.
/من میرم....

یه مشت محکم کوبیدم توی صورتش.افتاد روی زمین.
/میرم....ولی نه تنها
/مگه از رو جنازم رد شی...

محکم یه لگد توی پهلوش زدم که دادش رفت هوا.
/حد اقل وقتی که این بلاها داره سرت در میاد گنده گویی رو بزار کنار....

به دختره نگاه کردم.
/بدو لباساتو بردار.هرچی که لازم داری رو بردار.زود باش.

با ترس بهم نگاه کرد و کوچکترین تکونی نخورد.داد زدم
/برو دیگه...هنوزم میخوای کتک بخوری؟

دختره از جاش پرید و رفت سمت اتاقش.
/انا اگه بری قلم پاتو میشکونم.
/تو خفه شو...

اینو گفتم و با تموم قدرت یه لگد دیگه به پهلوش کوبیدم.تقریبا از درد نمیتونست تکون بخوره.
/برو خدا رو شکر کن که دستتو نشکوندم و نکردمش توی قسمت تحتانیت.الان هم میبندمت به یه صندلی و زنگ میزنم به پلیس.دخترت هم پیش من میمونه....

یه گوشه یه کمربند مردونه دیدم.همین کافی بود.کمربند رو برداشتم و دور گردنم انداختم.کشون کشون بردمش سمت یه صندلی و نشوندمش روش.حال نداشت تکون بخوره.محکم بستمش به صندلی و با دستمال گردنی که دور گردنش بود پاهاشو هم بستم و روبه روش ایستادم.
/حالا هم اینجا میمونی تا پلیسا بیان و ببرنت.

دختری که به نظر اسمش انا میومد با یه کوله از اتاق در اومد. رفتم سمتش و دستشو گرفتم. با هم دویدیم بیرون از خونه.در رو بستم و کشوندمش دنبال خودم.
/منو کجا میبری؟
/میبرمت پیش خودم.کسی رو داری توی لندن که بری پیشش؟
/چنتا از دوستام هستن.
/دوست نه...اقوام...
/نه ندارم.
/بس میای پیش خودم.

Girl of the darknessWhere stories live. Discover now