(part 38) no name

187 15 7
                                    

داستان از دید مگان.

تند تند در کوبیده میشد.لعنتی.یه روز نمیتونیم خواب راحت داشته باشیم.سریع دویدم سمت در.قلبم تند تند میزد.تا به حال سابقه نداشت یکی اینقد محکم در رو بکوبه.سریع در رو باز کردم.نزدیک بود از تعجب غش کنم.نایل و آنا و زین و تریس و لیام و ماریا و لویی و اندی دم در بودن و توی دستاشون چنتا جعبه بود. بی تفاوت به من اومدن توی خونه

/باورم نمیشه که تا الان خواب بودی مگان. (لیام)

/خیلی بی شخصیتی بی ادب بی تربیت.فقط وقتایی که پیش مایی صبح زود بیدار میشی و همه رو بیدار میکنی.خوب نیست اینقد مردم آزار باشی دختر (زین)

/از گشنگی نمردی؟ (نایل)

/چقد خونت سرده!(لویی)

/زین گوشیمو بده (تریس)

/مگان ساعت نه و نیمه.تا الان خواب بودی؟! (اندی)

/موهاتو با چی میخوای صاف کنی دختر؟ چقد به هم ریخته و شلخته شدی!!!! (آنا)

/وایسید وایسید وایسید ببینم....شماها چی میگین واسه خودتون؟کمتر غرغر کنین.دیشب لیز خوردم سرم خورد تو دیوار تا دیر موقع به خاطر سر درد بیدار بودم و صبح شما همینجوری یهو میریزین تو خونه و ازم ایراد میگیرین.اینا چیه؟ چه خبره؟ هری هم خوابه.دیروز تا ساعت هشت توی بیمارستان بودیم تا هری گچ دستشو باز کرده...اومدیم خونه هم که سر من شروع شده.و امروز....

/مگان (هری)

/بیا اینور.

هری هم با موهای آشفته از اتاق اومد بیرون و تا بقیه رو دید جا خورد.دخترا ریختن سرم و بردنم توی ظرفشویی دست و صورتمو شستن.داشتم خفه میشدم.دستامو تو هوا چرخوندم تا یکم ازم فاصله بگیرن

/برید اونور خفم کردین.یکم نفس بدین بهم.

/چقد غر میزنییییی (آنا)

/از بچگی همینجور بود (ماریا)

/خفه شووووو

/بعدا فحش بده.ببریمش (تریس)

/برمیگردم(انا)

ماریا و تریس من به زور توی اتاق چپوندن و بعد از چند ثانیه انا هم با چنتا جعبه اومد.

/گوش کن دختر.یه کلمه حرف بزنی مجبور میشیم کاری رو بکنیم که دوست نداریم پس به نفعته که به حرفامون گوش کنی (ماریا)

/گروگان گرفتی؟ جمع کن بینیم بابا!

/مگان جدی میگم.چند دقیقه فقط صدا نده و حرکت نکن.همین.

/میخواین چیکار کنین؟

/میفهمی.

رفتن سراغ جعبه ها و چنتا جعبه آرایش در اوردن.سریع از جام بلند شدم

/اینا چیه؟!!!

/بشین (تریس)

/نمیشینم.میخواین چه غلطی بکنین؟

Girl of the darknessDonde viven las historias. Descúbrelo ahora