(part11)

314 35 9
                                    

با هری تا وستای جنگل رفتیم.باید یه چیزی رو نشونش میدادم.
/فرفری از خفاش میترسی؟
/خب.....نه...

قیافش نشون میداد که میخواد وانمود کنه.
/خب خوبه....چون میخوام ببرمت توی دل خفاشا.
/چیییی؟(با داد)
/مگه نگفتی نمیترسی؟چه فرقی میکنه؟
/نه نه...نمیتر سم...ولی میخوایم بریم اونجا چیکار؟
/من تشنمه.میخوام برم خون بخورم.

با وحشت بهم نگاه کرد و چند قدم رفت عقب.چقد زود باوره این.به زور خودمو گرفتم که نخندم.جدی شدم.و مثله عروسک با یه خنده دندون نمای وحشتناک و اخم بهش نگاه کردم.(مثه نگاه ها و خنده عروسک آنابل)
/چرا خون خفاش؟تو که هستی؟(ای مرضضضضض...بدبخت هری)
/مم...مگان.

نزدیک بود گریش بگیره.تفنگش از دستش افتاد و شروع کرد به لرزیدن.منم تفنگمو انداختم و یکم انگشتامو ورز دادم.چند قدم دیگه عقب رفت و یهو چرخید و شروع کرد به دویدن.پشت سرش اینقد دویدم که دیگه خودش پیش پا خورد و با شکم فتاد زمین.سریع زانو هامو روی آرنجاش گذاشتم که نتونه در بره(رو دستاش نشست.)
/کجا فرفری؟
/مگان...(خیلی اروم)
/شششششششش....

خم شدم کنار گوشش.واقعا کیف میداد اذیتش کنی.چشماشو بسته بود و به هم فشار میداد.انگار منتظر مرگش بود.آروم در گوشش گفتم
/قول میدم دردش مثل زدن بوسه مادرت روی گردنت باشه.

آروم گردنشو بوسیدم.اوه...خدای من...گردنش بوی زندگی میداد...پشیمون شدم از کارم.بدنش شل شد.آروم گفت
/الان من مردم؟
/آره.مردی.بد جوری هم مردی.
/آها....خب دیگه...مردم دیگه.حالا باید چیکار کنم؟
دیگه نتونستم خودمو بگیرم با صدای بلند زدم زیر خنده.چشماشو باز کرد
/مگان؟
/واااااااااااای......وای
/من نمردم؟
/تو دیوونه ای.دیوونه.(بیشعور عوضی....هری بدبخت رو سکته دادی بعد بهش میگی دیوونه؟)

بعد از کلی سر و صدا خوردن به راه خودمون ادامه دادیم.هری یه اخم وحشتناک کرده بود که حتی فکر کردن بهش هم عصبیم میکرد.واقعا توی اون لحظه ازش ترسیدم.
/میشه اخم نکنی؟
/فک نکنم واست مهم باشه.مگه نه؟
/مهمه

از عصبانیت چنتا قهقهه بلند زد و گفت
/جالبه که مهمه چون اگه مهم بود به وجودش نمیووردی.
/اون فقط یه شوخی بود.
/آره.یه شوخی.یه شوخی که نزدیک بود از ترس گریه کنم.وقتی با اون چشمات نگام کردی اینقدر وحشتناک شده بودی که اگه نمیشناختمت میگقتم الان درسته قورتم میدی.
/من نخواستم چشمام اینجوری باشه.
/منم نگفتم خواستی.
/جان من بیا بگو.
/لازم باشه میگم.
/استایلس اون فقط یه شوخی بود.ومیتونست تا همون حد بمونه.
/یه شوخی کثیف...

حال بحث کردن باهاشو نداشتم
/برگرد خونه.
/چرا اونوقت؟
چون جایی که میخوام برم پر از شوخی حای کثیفه.برگرد.
/میام.
/برگرد
/گفتم میام(داد)
/منم گفتم برگرد(داد)
/گفت...
/برگرد خونه گفتم.(با داد)

Girl of the darknessWhere stories live. Discover now