یه لیوان آب دستش دادم و دوباره رو به روش نشستم. کمی ازش خورد و گفت:
_ هنوز درک چیزایی که بهم گفتی برام سخته. اصلا باورم نمیشه که الان تویی که رو به روم نشستی.
بعد با بی تابی نگاهش چرخید سمت اتاق. انتظار رو تو نگاهش میخوندم. میخواست هرلی رو ببینه ولی کوچولوی من خسته از بازی خوابیده بود. بعد دوباره نگاهش برگشت سمت من و گفت:
_ هنوز پشتت درد میکنه؟
لبخند زدم. وقتی منو شناخت اولین عکس العملش فریادی از سر خشم و بعد کوبیدن من به دیوار بود. با محکم ترین ضربهای که در توانش بود.
_ آره ولی بهتر شده.
کمی مکث کرد و بعد گفت:
_ چرا اومدی سراغ من؟ من احساس میکنم کسی که تو باید باهاش حرف بزنی هریه.
سرمو تکون دادم.
_ نه نه نه... زین نه!_ چرا؟ اتفاقا اون کسی که نیاز داره این حرفا رو بشنوه هریه. اون حقشه که بدونه.
_ درسته زین... اون باید بدونه ولی نه الان. سعی کن منو درک کنی. نه حرف نزن. به من گوش بده. یه لحظه حرفامو گوش کن.
نفسی تازه کردم و گفتم:
_ ببین زین... من دو سال پیش با شرایط بدی ناپدید شدم. همه فکر کردن من فرار کردم. آدم بد داستان من بودم. من بودم که قلب هری استایلز رو شکسته بودم و بعد از سوءاستفاده کردن از اون از پیشش رفته بودم. تو خودت توی این جریانات بودی و میدونی که من چقد هیت گرفتم. توییتای وحشتناکی که بهم میشد، مطالب نفرت انگیزی که در موردم مینوشتن، همه و همه پر از نفرت بود. همه منو مقصر میدونستن و ازم متنفر بودن. ولی مگه حقیقت این بود؟
با ناراحتی نگاهم کرد.
_ من الان میترسم که خبر برگشتنم پخش بشه. میترسم که برگردم به اجتماع و با چیزهای غیر قابل تحملی رو به رو بشم. من برای آیندهی هرلی هم نگرانم و به خاطر اینه که فعلا نمیخوام کسی بفهمه اون بچهی من و هریه!
_ من اجازه نمیدم مشکلی برای اون پیش بیاد.
باز هم تک نگاهی به اتاق هرلی انداخت.
_ مرسی زین ولی این نشدنیه. تا وقتی وجههی من پیش مردم خرابه این درست نمیشه. من حتی نمیتونم حقیقت رو بگم و خودمو راحت کنم. من امروز با یه باشگاه قرارداد بستم ولی مجبورم نصفه شب برم باشگاه و تنهایی تمرین کنم که کسی نفهمه من برگشتم. این احمقانه نیست؟ من از اجتماع دور بودم، از آدما دور بودم. زمان میبره تا شرایطم عادی شه. من باید آروم آروم برگردم. متوجهی؟
_ آره ولی یه چیزیو نمیفهمم. این مسئله چه ربطی به هری داره؟ چرا به جای اون، این چیزا رو به من میگی؟ باور کن این حرفا رو باید فقط و فقط برای اون تعریف کنی تا همه چیز حل شه.
YOU ARE READING
Fake
Fanfictionهمه چیز قرار نیست طبق برنامه پیش بره در حال ویرایش (بعضی پارتها تغییرات خیلی جزئی و غیرضروری دارن)