گایز قبل از شروع چپتر جدید فقط خواستم بگم که این چپتر کلا برای جنسن و میشاست و لری نداره...اما حرف برای گفتن داره...
نمیدونم اما شاید بعضی ها داستان مربوط به این دو نفر رو دوست نداشته باشن و دلشون نخواد بخونن...
اما فقط خواستم بگم من برای نوشتن داستان جنسن و میشا هم درست به اندازه نوشتن داستان لری وقت و انرژی میذارم و به همون اندازه دوستشون دارم...
پس اگه دوستشون ندارین من ناراحت نمیشم که نخونین و خواستم همین اول بهتون بگم☺...
این خیلی بهتر از اینکه که راجبشون بد و بیراه بخونم و اخرش هم اعتراض بشنوم که چرا لری نداشت و احساس بدی بهم دست بده...
من تمام شخصیت هایی که خلق میکنم رو دوست دارم و مطمئنم اگه شما هم برای کار من ارزشی قائل باشین دوستشون دارین❤
پس برای اونایی که میخونن لطفا ووت و کامنت فراموش نشه💙💚
بریم سراغ چپتر:
*********
![]()
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image. زمزمه های خفیف و نامفهوم...صدای قدم برداشتن های سبک یا سنگین...یه صدای ناآشنای زنانه...صدای ضعیف باز و بسته شدن در...
پلک های سنگین و بی حسش رو به آرومی از هم باز کرد...بی رمق و گیج چندبار پلک زد تا بتونه اون پرده ی تاریکی که راه چشم هاش رو سد کرده بود کنار بزنه...
حس عجیبی داشت...حس معلق بودن بین زمین و آسمون...به همون اندازه سبک و به همون اندازه بی حس...
دوباره و دوباره پلک زد...نگاه کم سو و تارش روی سقف سفید اتاق و اون چراغ های مستطیلی شکل پرنور ثابت موند...
گیج و منگ بود...شناختی از اون محیط نداشت...انگار که بدنش توی گودالی پر از سیمان خیس گیر افتاده بود و نمیتونست حتی یکی از انگشت هاش رو تکون بده...
لب های خشکش رو آروم و بی صدا باز و بسته کرد و تلاش کرد تا دستش رو حرکت بده...

YOU ARE READING
Always You [L.S] ~ By Miss X
Fanfictionهری...هرررری...خواهش میکنم نجاتم بده...نذار من رو ببرن...هرررری... قطرات اشک گونه های پسر چشم سبز رو تر میکنن...صدا توی ذهنش تکرار میشه....حتی جرات نکن به التماس هاش گوش بدی استایلز...حتی جرات نکن برگردی سمتش... صدای فریادهای وحشت زده ی لویی تنش رو...