یچیزی هست که میگن تو یه مرحله ای میدونی این سخت ترین و نفس گیر ترینشه اما خب مطمئنی وقتی ردش کنی خیلی چیزا رو رد کردی و بعدش میتونی یه نفس راحت بکشی...
حالا همه این چرت و پرتا رو گفتم تا بگم این قسما هم همچین چیزیه و قراره با اره برقی پاره شین ولی خا طاقت بیارین😐😭
کامنت و ووتم یادتون نره نونیا تا قسمت بعدی رو هم زود آپ کنم...
و حتما حتما حتماااا این آهنگ رو پلی کنین موقع خوندن
Charlie puth~~~we dont talk anymore
(تو چنل هستش💚💙)
************
"اگه زمان به عقب برمیگشت و میتونستیم یه باردیگه برگردیم به اون روزها چیکار میکردی؟؟؟"...
"اگه میتونستیم برگردیم...اینبار یه انتخاب درست
تر میکردم تا هرگز تو رو از دست ندم"...*******
ماری لای پلک های خوابالودش رو به سختی از هم باز کرد و صدای ناله ی آرومی از حنجره ش آزاد شد...
توی آغوش برهنه ی نایل رول خورد و دستش رو روی پیشونی دردناکش گذاشت...درد و گیجی مزخرف ناشی از هنگ اور شدیدش باعث شد تا دوباره ناله کنه و زیرلب فحشی بده...
با خستگی چندبار پلک زد و بدنش رو به سختی از بین بازوهای نایل بیرون کشید و روی تخت
نشست...کف دست هاش رو به صورتش چسبوند و خمیازه ی کوتاهی کشید و پاهاش رو توی شکمش جمع کرد...
جز لباس خواب کوتاهش چیزی تنش نبود و همین باعث شد تا با جمع کردن پاهاش لبه های لباسش بالا برن و پاهای برهنه ش کاملا مشخص بشن...
حقیقتا اهمیتی نداد...نایل که هنوز هم غرق خواب بود...با اون همه مشروبی که دیشب دونفری خورده بودن احتمالا اون هم قرار بود بعد از بیدار شدنش یه هنگ اور افتضاح داشته باشه...
هرچند که اگر بیدار بود هم واقعا اتفاق خاصی قرار نبود بینشون بیفته...
حقیقتا سکسی که دیشب هم داشتن بیشتر از روی مستی بود وگرنه خیلی وقت بود که درگیری های ذهنیشون اونا رو از رابطه های جنسی دلزده کرده بود...
کلافه سری تکون داد و نگاه کوتاهی به نایل انداخت که نصف صورتش رو توی بالش فرو برده بود و با لبهایی نیمه باز و صدایی آروم خرخر میکرد...
موهای بلوندش _که این اواخر چندان هم بلوند نبودن_ به طرز نامرتبی روی پیشونیش ریخته بودن و ملافه ی سفید رنگ بین پاهای برهنه ش پیچیده شده بود...
BINABASA MO ANG
Always You [L.S] ~ By Miss X
Fanfictionهری...هرررری...خواهش میکنم نجاتم بده...نذار من رو ببرن...هرررری... قطرات اشک گونه های پسر چشم سبز رو تر میکنن...صدا توی ذهنش تکرار میشه....حتی جرات نکن به التماس هاش گوش بدی استایلز...حتی جرات نکن برگردی سمتش... صدای فریادهای وحشت زده ی لویی تنش رو...