"74"

17.5K 2K 3.9K
                                    


قبل خوندن این قسمت:

نفس عمیق...

یه پارچ آب قند...

یه باکس دستمال کاغذی...

و گوش دادن به این آهنگ:

A Great big world__"say something"

کامنت و ووت لطفا فراموش نشه💚💙
******

کامنت و ووت لطفا فراموش نشه💚💙******

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.


*******

تا به حال شده که برای مدتی طولانی به یک سفیدی مطلق و وسیع خیره شده باشین؟...

درست انگار که وسط دنیای عظیمی از برف ایستاده باشین و تا جایی که چشم کار کنه فقط برف باشه و سفیدی و سفیدی و سفیدی...

اونقدر که یهو به خودتون بیاین و بفهمین که کور شدین و چشم هاتون جز تصویری از یک منظره ی سفید چیزی رو نمیبینه...

اما در واقع حقیقت چیز دیگه ایه...حقیقت اینه که شما کور نشدین...چشم هاتون کاملا سالمه...اما این ذهن شماست که کور شده...

کور شده و روی تصویری آزاردهنده ثابت مونده و تا زمانی که خودتون رو از اون دنیای ترسناک بیرون نکشین بیناییش رو به دست نمیاره...

وحشت میکنین...میترسین...تمام وجودتون غرق وحشت میشه و هی تلاش میکنین و تلاش میکنین تا اون صفحه ی سفید رو پس بزنین و به دنیای حقیقی برگردین...

اما فقط نمیتونین...نمیشه...چون اون تصویر سفید لعنتی چیزی فراتر از این حرف هاست...

و حالا این دقیقا همون دنیایی بود که هری داشت هر ثانیه بیشتر و بیشتر درش غرق میشد...

به روبرو خیره شده بود...پاش روی پدال گاز بود و انگشت های یخ زده ش محکم دور فرمون قفل شده بودن...

چشم هاش جاده رو میدیدن...ماشین هایی که با سرعت از کنارش عبور میکردن رو میدیدن...چراغ های قرمز و عابرهای پیاده رو میدیدن...

اما ذهنش به کوری مطلق رسیده بود...

میدونست که چه مقصدی رو در پیش داره و در عین حال باور نمیکرد که آخر این جاده قراره به چه اتفاق شوم و تلخی ختم بشه...

فقط مسیر رو ادامه میداد و منتظر یک معجزه بود...یک معجزه که سر راهش سبز بشه و همه چیز رو در یک چشم بهم زدن درست کنه....

Always You [L.S] ~ By Miss XWhere stories live. Discover now