"115"

17.6K 2.1K 4K
                                    

برنجیااااااااااااا😐

چون خیلیا گفتن تو با نونی داری عملا به ما فحش میدی منم دیگه نمیگم نونی میگم برنجی😐😂

من اومدمممممممم

همه آمادهههه ایییین؟؟؟

باب اسفنجی شلوار مکعبی😐

ببخشید اشتباه شد😂😂😂

خب دیگه بریم سراغ چپتر جدید...کامنت و ووت و انرژی لطفا یادتون نره(یه سریا تنبل شدن حواسم هستا...خبیث میشم😒)

Song for this chapter:

Halsey & g_easy___him & i💙

**********

جرد:جناب قاضی...اجازه بدین دفاعیاتم از موکلم رو با این حرف به پایان برسونم که هیچ یک از اعترافاتی که هری استایلز توی اعتراف نامه ش ذکر کرده یا طی جلسه قبلی دادگاه مقابل شما به زبون آورده از صحت برخوردار نیستن و کذب محضن...

چرا که موکل من تحت فشار اجبار و تهدید از سمت افرادی که میخواستن پاشون به این پرونده کشیده نشه مجبور به این شد که حقیقت رو مخفی نگه داره و تمام اتهامات رو به تنهایی به گردن بگیره...

و حالا من از شما قاضی محترم این درخواست رو دارم که اجازه بدین هری استایلز یکبار دیگه مقابل شما و در حضور دادگاه فرصت حرف زدن رو داشته باشه و اینبار حقیقت محض رو به زبون بیاره...

چون یقین دارم که شما هم مثل من خواستار این هستین که مجرم اصلی به مجازاتی که سزاوارشه برسه و قانون به درستی اجرا بشه...

جرد سرانجام با آخرین جمله ای که به زبون آورد به دفاعیه طولانی و قانع کننده ش پایان داد و فضای دادگاه سرانجام پس از دقایقی به سکوت مطلق فرو رفت...

قاضی برای چند لحظه با ابروهایی درهم کشیده و چهره ای متفکر به جرد خیره موند و بعد عینک باریکش رو روی تیغه ی بینیش بالاتر برد...

نفس عمیقی کشید و چند جمله ی کوتاه و زمزمه وار با مشاوری که کنارش نشسته بود رد و بدل کرد قبل از اینکه مسیر نگاهش رو به سمت هری بچرخونه و به اون پسر خیره بشه...

هری هنوز هم پشت حفاظ چوبی جایگاهی که تا روی شکمش ارتفاع داشت ایستاده بود و انگشت هاش رو زیر سنگینی فلزهای دستبند مضطربانه بهم پیچ و تاب میداد...

فضای دادگاه لحظه به لحظه براش خفقان آورتر میشد و احساس میکرد که ریه هاش اکسیژن رو پس میزدن...

چشم های سرکشش گاه و بی گاه بدون اینکه کنترلی روشون داشته باشه به سمت لویی پر میکشیدن و اون پسر هربار با لبخندهای کوچیک و دزدکی که تحویلش میداد بهش دلگرمی میبخشید...

اما حس و حال خوب لبخندهاش فقط برای چند ثانیه دووم میاوردن و بعدش نوک بی رحم پیکان های اضطراب دوباره قلب و روح هری رو نشونه میگرفتن...

Always You [L.S] ~ By Miss XDonde viven las historias. Descúbrelo ahora