"82"

16.1K 1.9K 5.7K
                                    

سلام نونیای خوب من😂😂

میدونم قرار بود دیشب آپ کنم ولی واقعا یجا گیر بودم و نتونستم...

عوضش یه خبر خوب میدم بهتون...اگه بازم نونیای خوبی باشین و کامنتا و ووتاتون خوب باشه شنبه بازم آپ میکنم...ایح😊😊

خب دیگه بریم سراغ این قسمت....

Song for this chapter:
Dangerously~~~charlie_puth

**********

لویی:هری...

برای لحظاتی این فقط سکوت بود که گوش های لویی رو پر کرد...هری ساکت شده بود...

نفس میکشید...تند و پی در پی و عمیق...اما حرفی نمیزد...انگار کلمات رو از یاد برده بود...

هری:دوباره بگو...

هری با صدای زمزمه واری آشکارا التماس کرد...باعث شد تا لویی آروم بینیش رو بالا بکشه و دوباره با صدای پر از بغضی تکرار کنه...

لویی:هزا...

هری:جان هزا...بیبی...بیبی من این تویی...لویی این خودتی...خدای من لو...

هری با صدای نه چندان آرومی گریه کرد و کلمات رو بریده بریده میون گریه هاش به زبون آورد...

باعث شد تا بغض سرکوب شده ی لویی با شنیدن صداش بی اراده بشکنه و پا به پای هری اشک بریزه...

لویی:هری...من اصلا حالم خوب نیست...خوب نیستم...

صدای هری در ثانیه ای پر شد از نگرانی و کلافگی...

هری:لو؟...بیبی تو داری گریه میکنی؟...لو توروخدا گریه نکن...بهم بگو چی شده بیبی...بهم بگو کی اذیتت کرده؟...اون اذیتت کرده آره؟...اون عوضی تو رو اذیت کرده؟...

لویی زانوهاش رو توی بغلش گرفت و با صدای بلندتری گریه کرد...مثل پسربچه ها با صدای بلند هق هق میزد و اشک میریخت...

دلش برای صدای هری زمانی که بیبی صداش میزد در حد مرگ تنگ شده بود...

لویی:هری...دلم برات تنگ شده...دلم خیلی برات تنگ شده لعنتی...

کلمات بین هق هق هاش گم میشدن و لویی حتی مطمئن نبود که هری متوجه جمله هاش بشه...اما هری میفهمید...هری تک تک نوت های صدای لوییش رو از حفظ بود...

هری:منم دلم برات تنگ شده عزیزم...لویی من دارم از دوریت دیوونه میشم...فقط برگرد پیشم بیبی...فقط بیا پیشم...من نمیذارم دیگه کسی اذیتت کنه...من اجازه نمیدم کسی باعث گریه ت بشه...لویی التماست میکنم...

لویی پیشونی داغش رو به زانوهاش چسبوند و پلک های خیسش رو محکم روی هم فشار داد...ثانیه هایی ساکت موند و بعد با صدای خفه ای زمزمه کرد...

لویی:چرا اینکار رو باهام کردی هری؟...چرا...

اینبار هری هم ساکت شد...ساکت شد و لویی با صدای بلندتری فریاد کشید...

Always You [L.S] ~ By Miss XDonde viven las historias. Descúbrelo ahora